اشعاری از فروغ فرخزاد
ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته اید
كارون چو گیسوان پریشان دختری
بر شانه های لخت زمین تاب می خورد
خورشید رفته است و نفس های داغ شب
بر سینه های پر تپش آب می خورد
؛
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم
کسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد کرد
کسي مرا به ميهماني گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردني ست
همه هستی من آیه تاریكیست
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن دل كه مفت بخشيدم
دل من كودكي سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه ميگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد
هیچ صیادی در جوی حقیری كه به گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد كرد

حسرت دیدار
غزلی زیبا از: سیمین بهبهانی
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار که بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
میمیرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم
تا بوده ام ای دوست وفادار تو بودم
بگذار بدان گونه وفادار بمیرم

اشعار
شیخ اجل سعدی
بگـذار تا بگریـیـم چون ابر در بهــاران
کز سنـگ نـاله خیـزد روز وداع یـاران
هر کو شراب فـرقت روزی چشیـده باشد
داند که سخت باشـد قطع امیـدواران
با ساربان بگویید احــوال آب چشمـم
تا بر شتر نبندد محمل بـه روز بــاران
بگذاشتند ما را در دیـده آب حســرت
گریـان چـو در قیــامت چشــم گناهکــاران
ای صبـح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
انــدوه دل نـگفتــم الـا یک از هـــزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیـرون نمیتــوان کـرد الا به روزگــاران
چندت کنم حکایت شـرح ایــن قدر کفـایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
باز از شراب دوشین در سر خمار دارم
وز باغ وصل جانان گل در کنار دارم
سرمست اگر به سودا برهم زنم جهانی
عیبم مکن که در سر سودای یار دارم
ساقی بیار جامی کز زهد توبه کردم
مطرب بزن نوایی کز توبه عار دارم
سیلاب نیستی را سر در وجود من ده
کز خاکدان هستی بر دل غبار دارم
شستم به آب غیرت نقش و نگار ظاهر
کاندر سراچه دل نقش و نگار دارم
موسی طور عشقم در وادی تمنا
مجروح لن ترانی چون خود هزار دارم
رفتی و در رکابت دل رفت و صبر و دانش
*********************
بازآ که نیم جانی بهر نثار دارم
چندم به سر دوانی پرگاروار گردت
سرگشتهام ولیکن پای استوار دارم
عقلی تمام باید تا دل قرار گیرد
عقل از کجا و دل کو تا برقرار دارم
زان می که ریخت عشقت در کام جان سعدی
تا بامداد محشر در سر خمار دارم
خنک آن روز که در پای تو جان اندازم
عقل در دمدمه خلق جهان اندازم
نامه حسن تو بر عالم و جاهل خوانم
نامت اندر دهن پیر و جوان اندازم
تا کی این پرده جان سوز پس پرده زنم
تا کی این ناوک دلدوز نهان اندازم
دردنوشان غمت را چو شود مجلس گرم
خویشتن را به طفیلی به میان اندازم
تا نه هر بیخبری وصف جمالت گوید
سنگ تعظیم تو در راه بیان اندازم
گر به میدان محاکای تو جولان یابم
گوی دل در خم چوگان زبان اندازم
گردنان را به سرانگشت قبولت ره نیست
چون قلم هستی خود را سر از آن اندازم
یاد سعدی کن و جان دادن مشتاقان بین
حق علیمست که لبیک زنان اندازم
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم
که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوشست عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم

طاهره قرة العین
غزل زیبای : گر به تو افتد نظرم چهره...
گـر به تـو افتـد نـظرم چهره به چهره رو به رو
شـرح دهـم غـم دلـم نـکـته بـه نـکـته مو بـه مو
مـیـرود از فــراق تـو خــون دل از دو دیـده ام
دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو
از پـی دیــدن رُخـت هـمچـو صــبـا فـتــاده ام
خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو
دور دهــان تـنگ تـو عـارض عنبرین خـُطـَت
غـنچه به غـنچه گل به گل لاله به لاله بـو به بـو
ابـرو و چشم و خــال تو صـيـد نـموده مـرغ دل
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خـو به خـو
مـهر تـو را دل حـزیـن بـافته بر قـمـاش جــان
پـرده به پـرده نـخ به نـخ تـار به تـار پـو به پـو
در دل خویش طاهـره گشت و نیـافت جز تو را
صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تـو به تـو
اسیر افکار
اقبال لاهوری
سوز و ساز عاشقان دردمند
شورهای تازه در جانم فکند
مشکلات کهنه سر بیرون زدند
باز بر اندیشه ام شبخون زدند
قلزم فکرم سراپا اضطراب
ساحلش از زور طوفانی خراب
گفت رومی «وقت را از کف مده
ایکه میخواهی گشود هر گره
چند در افکار خود باشی اسیر
این قیامت را برون ریز از ضمیر»

چرخ بدخوی در آزار دل زار من است
حال من حالت آن قمری دور از چمن است
تن بیمار مرا در دل صحرای جنون
تک درخت غم هجران تو سایه فکن است
سوسن و یاسمن ای دوست نخواهد دل من
گل وصل تو مرا به ز گل یاسمن است
هفت شهر غمت ای دوست مرا کرد فنا
سایه ای مانده ز من آنچه د ر این پیرهن است
ناله مرغ دل از هفت سما هم بگذشت
گر چه این طایر غمدیده ما بی دهن است
عقل در کوچه هجر تو فرو ماند به گل
زانکه این کوچه چو زلف تو شکن در شکن است
مدعی از حسد و کینه شده شمر زمان
زان سبب در پی نابودی این جان و تن است
زیر خاکستر او آتش بیداد نهان
هر چه بر ما رسد از فتنه این اهرمن است
باغ اندیشه ام آشفته تر از زلف تو شد
حیف بزم تو که جولانگه زاغ و زغن است
نه هراسد دل کامران ز بیداد عدو
مرد میدان عمل صاحب فن و سخن است

.
بهترین دوستان
نخستین نكته ای كه در اینجا باید بر آن تأكید
شود این است كه دوستی و محبت دارای
مراتب و درجاتی است. نباید تصور كرد كه دوستی بین افراد، یكسان است. حقیقت این
است كه دوستان مراتب مختلفی دارند؛ بعضی به عنوان دوست كامل شناخته می شوند ؛
زیرا از همه ی ویژگی ها و شرایط یك دوست كامل برخوردارند و بعضی شرایط كمتری را در
خود جمع كرده اند. با مطالعه احادیث و روایات هم به این مطلب پی می بریم كه دوستان
به چند نوع تقسیم شده اند.
اول آن كه: ظاهر و باطن رفیقت نسبت به تو یكسان باشد.
دوم آن كه: زیبایی و آبروی تو را جمال خود ببیند و نازیبایی تو را نازیبایی خود بداند.
سوم آن كه: دست یافتن به مال و یا رسیدن به مقام ، روش دوستانه او را نسبت به تو تغییر ند هد.
چهارم آن كه: در زمینه رفاقت ، از آنچه و هر چه در اختیار دارد نسبت به تو مضایقه نكند.
پنجم: تو را در مواقع مشكلات و مصائب ترك نگوید.
با اطمینان می توان گفت كه اینها دوستان برترهستند و اگر دوستی با این خصوصیات پیدا كردید، بدانید كیمیایی یافته
اید كه نباید آن را به آسانی از دست دهید. زیرا ارتكاب چنین خطایی از خرد به دور است
تفاوت بین دوستان و مراتب دوستی احتیاج به دلیل و برهان ندارد. لابد شما در زندگی
دوستانی دارید كه دوستی با آنان عذاب آوراست و به این ترتیب همیشه سعی می كنید
خود را از آنان دور نگه دارید. در مقابل بعضی هستند كه انسان حاضر است با صرف ساعت
ها وقت وطی مسافت های طولانی و یا با تحمل رنج و مشقت، او را پیدا كند و ساعتی با او
همنیشن باشد. این مطلب همان چیزی است كه ما از آن به عنوان مراتب دوستی یاد كردیم.
معیار دوستی
همان طور كه در تعریف دوستی اشاره شد، دوستی باید بر اساس معیار و ملاك صحیح
استوار باشد. زیرا معمولاً ملاك افراد جهت گزینش دوستان، متفاوت است. چه بسا افرادی
كه با مقاصد نفسانی برای رسیدن به خواسته های دنیوی و یا بر اساس مقاصد شرورانه و
مفسدت آمیز یا انگیزه های عاطفی غیرمعقول ? تعصب ها- و خلاصه دوستی های بی
بنیاد و تصادفی اقدام به انتخاب دوست كنند. اما مسلمانی كه با چراغ راهنمای عقل و با
تدبیر و اندیشه، كلیه نیازهای مادی و معنوی و از آن جمله دوست یابی خود را تأمین می
كند قطعاً دوستان خود را با ملاك صحیح و انگیزه الهی و برای خدا برمی گزیند. او می داند
كه تنها دوستی های پایدار، دوستی اهل ایمان است كه در دنیا و آخرت باقی خواهد ماند، چنان كه قرآن كریم
می فرماید:
" الأَ خِلاّءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌ إلاَّ المُتَّقین)" سوره زخرف آیه 67 )
در قیامت همه دوستان به استثنای متقین، دشمن یكدیگرند.
اصولاً لازمه دوستی متقابل این است كه یك طرف، طرف دیگر را به كارها و وظایفش كمك
كند. اگر این كمك در غیر رضای خدا باشد، در حقیقت به بدبختی و شقاوت و عذاب دائمی
آن طرف كمك كرده است. از همین رو قرآن نیز در حكایت گفتار ستمگران در قیامت فرموده كه:
" یا وَیلـَتی لَیتَـنی لَمْ أَتَّخِذْ فـُلاناً خَلیلاً )" سوره فرقان آیه 28 )
ای كاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم.
بر خلاف دوستی های متقین كه دوستی مایه پیشرفت آنان در راه خداست و در روز قیامت
هم به سود ایشان خواهد بود.
نقش دوست در زندگی
بدون شك عوامل مختلفی در ساختن شخصیت انسان مؤثر هستند كه از مهم ترین آنها
مسئله همنشینی و دوستی و معاشرت است.
این عامل از چنان اهمیتی برخوردار است كه اسلام فرموده:
آدمی بر دین و روش همنشین خود است پس باید ببیند كه باچه كسی دوست می شود.
روشن است كه انسان خواه ناخواه از دیگران تأثیر می پذیرد و بخش مهمی از افكار و صفات
اخلاقی خود را از طریق دوستانش كسب می كند. این مطلب هم از نظر عقل و هم از
طریق تجربه به اثبات رسیده است. ما به وسیله مشاهدات حسی خود و نیز با بازنگری به
تاریخ، در می یابیم كه چه بسیار افرادی كه از راه دوست به سعادت ابدی و یا شقاوت ابدی
رسیده اند. نقش دوست در زندگی به قدری زیاد و برجسته است
كه حضرت علی علیه السلام می فرماید:
هر گاه وضع كسی برای شما نامعلوم بود و دین او را نشناختید، به دوستانش نظر كنید .
پس اگر آنها اهل دین و آیین خدا باشند ،
او نیز پیرو آیین خداست و اگر بر آیین خدا نباشند او نیز بهره ای از آیین حق ندارد.
تو اول بگو با كیان زیستی **** پس آنگاه بگویم كه تو كیستی
ضرورت انتخاب دوست
یكی از ویژگی های طبیعت انسان ، اجتماعی بودن اوست.
بدین لحاظ آدمی هرچند به جهتِ بر آوردن حوائج شخصی و انجام امور روزمره بی نیاز از دیگران باشد
و شخصاً از همه
ی امكانات لازم برای رفاه و آسایش در سطح عالی برخوردار باشد ، باز هم همواره علاقه
مند است كه دركنار خانواده ، مردم و جامعه زندگی كند. این ویژگی اختصاص به فرد یا
گروه خاصی از انسانها ندارد بلكه ویژگی عام و مشترك
تمامی افراد بشر به عنوان یك خصلت طبیعی و روحی است.
بعضی از روانشناسان معتقدند در صورتی كه این نیاز درونی تأمین نشود و فرد برای مدتی
طولانی از مردم ، جامعه و خانواده دور نگه داشته شود نهایتاً آثاری از جنون در او پیدا
خواهد شد. روشن است كه این نیازمندیِِ طبیعت بشر به اجتماعی بودن، توأم با حكمت ها
و مصلحت هایی است و در سایه ی اجتماع و اجتماعی بودن است كه بشر توانسته در
قرون و اعصار مختلف دست به كارهای اساسی و بنیادی بزند و به پیشرفتهای بزرگ در
عرصه های مختلف دست یابد. فرهنگ و تمدن و پیشرفت مادی و معنوی بشر مرهون
تلاش جمعی او در كنار همنوعان خویش است. اختراعات ، اكتشافات و صنایع فقط
برخی از
جلوه های بارز این كوشش دسته جمعی است. وانگهی حیات بشر و رفع نیازمندی های
شخصی و خانوادگی نیز منوط به زندگی اجتماعی است. به عنوان مثال كافی است
بیندیشیم كه در تهیه یك نان چه اسباب و وسایلی دست به دست هم می دهد تا در اختیار
ما قرار گیرد . چنین است كه هیچ گاه بدون كمك دیگران ادامه حیات ممكن نیست.
راه دوست یابی
بهترین طریق دوست یابی و محبوبیت و ادامة پیوند و اتصال در جامعه، احسان و كرم است.
این راه و روش الهی است. همان عملی است كه دائماً از طرف آفریننده نسبت به بندگان
انجام می گردد. احسان خداوندی بی دریغ در همه احوال شامل حال همه كس است و
دستور خدائی است كه بشر نیز در زندگی خود این راه را برگزیند.
دستور برای بشریت
این دستور در همة ادوار بشریت بوسیلة همة ادیان ابلاغ گردیده است چنانكه در آیین
مسیح در انجیل متی فصل 5 آیه 43 می گوید: هر كس از تو سؤال كند بدو ببخش و از
كسی كه قرض از تو خواهد روی خود را مگردان.
قرآن مجید در سوره بقره آیه 110 می فرماید: در نماز پا برجا و در صدقه عامل باشید. هر
چه را از عمل نیكو به پیش فرستید آن را نزد خدا خواهید یافت
زیرا خداوند نسبت به اعمال شما بصیر است.
كنفوسیوس در كتاب منیسوس فصل دوم می گوید:
آن چیزهائی كه من به آن مجهز
گردیده ام عبارتست از نیكوكاری و درستی. یگانه اصل مهم من این دو می باشد.
در امثال سلیمان نبی فصل بیست و پنجم می فرماید: اگر دشمن تو گرسنه باشد او را نان
بخوران و اگر تشنه باشد او را آب بنوشان خلاصه همة ادیان نیكوكاری را از اركان اولیة دین
دانسته اند و این یك قاعدةعمومی و همگانی است كه انعكاس آنرا در همة ادیان الهی
خواهی یافت.
نشانی از وحدت ادیان
همین امر به خوبی نشان می دهد كه هدف ادیان و تعلیمات اصلی آنها واحد است مثلاً در
موضوع نیكوكاری و اعمال خیر همة ادیان همین هدف را بالنسبه و طرق مختلفه بیان
داشته اند. همچنین است در سایر صفات پاكیزه و اخلاق حسنه كه همة ادیان بدان توصیه
كرده اند. مشتركات ادیان بسیار است و موارد اختلاف آنها جز در امور فرعی و بی اهمیت نیست.
انتظار نیكوكاری
بشر همواره متوقع و مترصد احسان از معاشرین است و حتی بهترین دوستان و یاران و
نزدیكترین خویشان انتظار محبت و نیكوكاری دارند و اگر راه و روش محبت در پیش گرفته
نشود و خلاف آئین كرم و مروت رفتار گردد دوست جدا خواهد شد و همین قطع احسان
باعث ایجاد شكاف و دیوار جدائی می گردد.
كسب نیرو با نیكوكاری
برعكس بوسیلة محبت و سخا دشمنان را می توان دوست كرد. بشر حاضر نیست به طوع
و رغبت زیر بار هیچ زنجیر و بند و قیدی برود و اگر هم به اكراه تن در دهد هر وقت فرصتی
دست دهد خود را از این قید آزاد می سازد. اما احسان و كرم تنها زنجیری است كه آدمی را
به میل و رضا بندة احسان كننده می سازد، دشمنها را رام می كند، دورها را نزدیك
می سازد. همین اندازه كه یك دشمن كه به عللی از تو دوری گرفته و جبهة مخالفی با تو
تشكیل داده احساس كند كه محبتی از جانب تو نسبت به او به عمل آمده است روش او
تغییر خواهد كرد و كینه و عداوت تبدیل به صلح و صفا می گردد.
اكسیر معجزه آسا
پس این چه اكسیر معجزه آسایی است كه اگر آنرا در نظر نگیری بیماری جدائی پیش
می آید و دوست و محب را از تو می برد و اگر آنرا با دشمنان بكار بری آنها را نزدیك می سازد.
آیا از این معجون شگفت تر تاكنون دیده و شنیده اید؟
راه عقل كدامست؟
اینها كه راه عقل و خرد را اختیار كرده و با روشهای خردمندانه زندگی خود را زینت
می بخشند داروهای بسیار مجرب مؤثری بدست آورده اند كه اثر آنها قطعی و جازم است.
حال اختیار با تو است ای خوانندة عزیز كه چه روشی را برگزینی.
راه صحیح
برای دوست كردن دشمنان و به راه آوردن آنان و جلب دوستیشان این راه پاك الهی در
اختیار توست، آیا آن را بر می گزینی یا طریق جدال، مرافعه، مراجع به دادگستری، زحمات
طاقت فرسای اقامه دعاوی طول و دراز و پر خرج، رنج مبارزه و نبرد را روش خود قرار
می دهی. اگر مایلی هر دو را امتحان كن تا نتایج آنرا ببینی یا به عقل مراجعه نما. خداوند
یار و یاور نیكوكاران و كسانی است كه راه خدائی را بر می گزینند. خلاصة مطالب بالا در یك
رباعی
احسان و كرم كن كه ز آیین خداست گر یار نبیندكرمی ا زتو جداست
آنكس كه به تو عدوست با مهر و سخا چون درك محبتی كند صلح و صفاست
اهمیّت آئین دوست یابی و اخلاق معاشرت
یکی از مهمترین و جذابترین بخشهای دین مقدس اسلام، اخلاق اجتماعی، آئین
دوستیابی و آداب معاشرت است با وجود اینکه دین اسلام نسبت به اخلاق اجتماعی و
آئین دوستیابی و معاشرت اهمیّت فراوانی داده است، امّا متأسفانه از جانب ما مسلمانان
نسبت به آن کم توجهی شده است. به عبارت دیگر آنقدر که دانشمندان اسلامی در
قسمتهای اعتقادات، احکام، اعمال و اخلاق فردی تحقیق و بررسی داشتهاند، در
قسمتهای اخلاق اجتماعی، آئین دوستیابی و معاشرت کمتر به تحقیق و پژوهش
پرداختهاند. طبعاً مسلمانان نیز به قدری که، به اعتقادات و بخصوص اعمال فردی و عبادی
اهمیت میدهند کمتر به اخلاق اجتماعی اهمیت میدهند. عموم مسلمانان متدیّن،
اطلاعات بسیار ناقص و ناچیزی از اخلاق، معاشرت و آئین دوستیابی در دینشان دارند.
شاید بپرسید مگر اخلاق اجتماعی چقدر اهمیت دارد و یا آئین دوستیابی و معاشرت چه
تأثیری در مسائل مربوط به دین دارد که باید خیلی بیشتر از اینها به آن توجه کنیم؟ در پاسخ
باید گفت: اهمیت اخلاق و آداب معاشرت به موازات اهمیت سایر قسمتهای دین است و
تقریباً تمام مسائل اعتقادی، عملی و اخلاق فردی در تکامل با اخلاق اجتماعی هستند. ب
ه عبارت دیگر اعتقادات، احکام عملی و اخلاق فردی بستههای ایجاد اخلاق اجتماعی و
آداب معاشرت هستند.
اهمیّت اخلاق و آداب معاشرت تنها در محدوده دین خلاصه نمیشود بلکه در دنیای
پیشرفته امروز، آداب معاشرت نقش بسیار مهمّی در زمینههای تجاری، سیاسی، علمی، ورزشی و .... به عهده دارد.
به عنوان مثال در تجارت، مشتری مداری یکی از اصول بسیار مهمّ و اساسی است.
مشتری مداری یعنی توجه به خواست و سلیقه مشتری و بالا بردن قدرت انتخاب او، احترام
به نظرات مشتریان و تکریم و ارزش دادن به مشتری و برخورد کاملاً مؤدبانه با او
با اندک تأملی متوجه میشویم که اساس مشتری مداری بر اخلاق اجتماعی و آداب معاشرت نهاده شده است. به طوریکه اگر اخلاق و آداب معاشرت را از مشتری مداری حذف کنیم، مشتری مداری مفهوم خود را از دست داده و مسئلهای بیمعنا و بیفائده خواهد شد. به عبارت دیگر یک شرکت تجاری هر قدر آئین دوستیابی را بهتر رعایت کند مشتری مدارتر و موفقتر است. در عالم سیاست، هرچند سیاست امروزی کشورها در دروغ حقهبازی و جلب منافع خلاصه میشود امّا با این حال سیاستمداران در پیشبرد اهداف خود محتاج استفاده و بکارگرفتن آداب معاشرت و آئین دوستیابی هستند و الّآ با گفتار و کرداری که ولو ظاهرش به اخلاق و آداب آغشته نیست و بر عکس ظاهری بیادبانه و گستاخانه دارد هرگز موفقیتی در کار نخواهد

آیین دوست یابی 3
اهمیّت آئین دوست یابی و اخلاق معاشرت
یکی از مهمترین و جذابترین بخشهای دین مقدس اسلام، اخلاق اجتماعی، آئین
دوستیابی و آداب معاشرت است با وجود اینکه دین اسلام نسبت به اخلاق اجتماعی و
آئین دوستیابی و معاشرت اهمیّت فراوانی داده است، امّا متأسفانه از جانب ما مسلمانان
نسبت به آن کم توجهی شده است. به عبارت دیگر آنقدر که دانشمندان اسلامی در
قسمتهای اعتقادات، احکام، اعمال و اخلاق فردی تحقیق و بررسی داشتهاند، در
قسمتهای اخلاق اجتماعی، آئین دوستیابی و معاشرت کمتر به تحقیق و پژوهش
پرداختهاند. طبعاً مسلمانان نیز به قدری که، به اعتقادات و بخصوص اعمال فردی و عبادی
اهمیت میدهند کمتر به اخلاق اجتماعی اهمیت میدهند. عموم مسلمانان متدیّن،
اطلاعات بسیار ناقص و ناچیزی از اخلاق، معاشرت و آئین دوستیابی در دینشان دارند.
شاید بپرسید مگر اخلاق اجتماعی چقدر اهمیت دارد و یا آئین دوستیابی و معاشرت چه
تأثیری در مسائل مربوط به دین دارد که باید خیلی بیشتر از اینها به آن توجه کنیم؟ در پاسخ
باید گفت: اهمیت اخلاق و آداب معاشرت به موازات اهمیت سایر قسمتهای دین است و
تقریباً تمام مسائل اعتقادی، عملی و اخلاق فردی در تکامل با اخلاق اجتماعی هستند.
به عبارت دیگر اعتقادات، احکام عملی و اخلاق فردی بستههای ایجاد اخلاق اجتماعی و
آداب معاشرت هستند.
اهمیّت اخلاق و آداب معاشرت تنها در محدوده دین خلاصه نمیشود بلکه در دنیای
پیشرفته امروز، آداب معاشرت نقش بسیار مهمّی در زمینههای تجاری، سیاسی، علمی، ورزشی و .... به
عهده دارد.
به عنوان مثال در تجارت، مشتری مداری یکی از اصول بسیار مهمّ و اساسی است.
مشتری مداری یعنی توجه به خواست و سلیقه مشتری و بالا بردن قدرت انتخاب او، احترام
به نظرات مشتریان و تکریم و ارزش دادن به مشتری و برخورد کاملاً مؤدبانه با او
با اندک تأملی متوجه میشویم که اساس مشتری مداری بر اخلاق اجتماعی و آداب معاشرت نهاده شده
است. به طوریکه اگر اخلاق و آداب معاشرت را از مشتری مداری حذف کنیم، مشتری مداری مفهوم خود را از
دست داده و مسئلهای بیمعنا و بیفائده خواهد شد. به عبارت دیگر یک شرکت تجاری هر قدر آئین دوستیابی
را بهتر رعایت کند مشتری مدارتر و موفقتر است. در عالم سیاست، هرچند سیاست امروزی کشورها در دروغ
حقهبازی و جلب منافع خلاصه میشود امّا با این حال سیاستمداران در پیشبرد اهداف خود محتاج استفاده و
بکارگرفتن آداب معاشرت و آئین دوستیابی هستند و الّآ با گفتار و کرداری که ولو ظاهرش به اخلاق و آداب
آغشته نیست و بر عکس ظاهری بیادبانه و گستاخانه دارد هرگز موفقیتی در کار نخواهد
دوسـت برای نوجوان ازاهمیت زیادی برخوردار است. وقتی نوجوان ناراحت است ومشکلی دارد دوستانش از او
حمایت میکنند. اگرچه دوست در سراسرزندگی انسان نقش مهمی دارد اما دردوران نوجوانی این نقش
پررنگتر
میشود، زیرا نوجوان دوست دارد دراوقات فراغت مدت بیشتری را دور از خانواده درکنار دوستان خود سپری
کند. در
ضمن نیاز نوجوان به حمایت اجتماعی دراین سن بیشتر است.
زیرا از یک طرف به دلیل تغییرات جسمی و عاطفی، نوجوان احساس ناامنی می کند و حمایت دوستان برای او مهم
است واز طرف دیـگـــردوســتـــان نـــوجـــوان، اورا در یـــادگـیــری مهارتهای اجتماعی وارتباطی کمک میکنند.
خوب است کـه نوجوان با کسانی که با او مـتـفـاوت هـسـتـند دوست شود. وقتی او با شخصیتهای جدید ارتباط
برقرارکند، افقهای دید او وسیع ترمیشود، دیدگاههای جدیدی یافته و با دیگران بهتر ارتباط برقرارمیکند.
نوجوان برای دوست یابی تمایل زیادی دارد وبرای هماهنگ کردن خود با دیگران بسیار مشتاقانه عمل میکند و بعضی
از دوستان به راحتی میتوانند دیگران را به راههای خلاف هدایت کنند. دوستی نوجوان برای والدین نگران کننده
است،زیرا میترسند که فرزندان تحت تاثیر رفتارهای بد آنها قرار گیرند. والدین باید نظارت غیرمستقیم بردوستان
نوجوان خود داشته باشند. زیرا این دوستان گاهی باعث میگردند تا نوجوان با مشکلات زیادی روبه رو شود. بهترین
روش برای قضاوت کردن درمورد دوستان نوجوان ، شناخت کامل آنها میباشد. برای شناخت بیشتر آنها ، راحتترین
کار این است که تشخیص داد آیا آنها تاثیرات منفی و ناخوشایندی روی نوجوان دارند یا خیر؟ برای ازبین بردن نگـرانی
خـود از جانب دوستان نوجوان خود میتوانید کارهای زیر را انجام دهید:
الف) دوستان خود را بشناسید. با دوستان جدید فرزند خود دوست شوید و وانمودکنید که زندگی آنها برای شما جالب
است. با ترتیب دادن مهمانی، تولد و... آنها را در خانه خود گردهم جمع کنید. این کار علاوه بر اینکه خیال شما را
ازبـابـت فـرزنـدتان راحت میسازد، باعث میشودکه دوستان او را نیز بهتر و بیشتر بشناسید.
ب) داشتن برنامه صحیح برای سرگرم کردن فرزندتان . بهترین راه برای محدود کردن زمانی که فرزندتان بادوستان
نامطلوب می گذراند ، این است که کارهای دیگری برای او درنظر بگیرید. فعالیتهایی را ترتیب دهیدکه فرزندتان
دوست دارد، مثلا به او کمک کنیدکه وارد یک تیم فوتبال شده ویا نام او را در یک کلاس هنری بنویسید . خلاصه اینکه او
را درگیر برنامههایی کنید که دراجتماع فعالترباشد.
ج) والدین او را ببینید. سعی کنید مادر و پدر دوستان فرزندتان را بشناسید. ملاقات شخصی بهتراست،اما اگراین
کارمشکل است میتوانید تلفنی با آنان ارتباط برقرارکنید. با آنها دوستانه و بی غرضانه صحبت کنید واصل کلام را
اینگونه عنوان کنید: بچههای ما وقت زیادی را با هم صرف میکنند معرفی کرده و.
د) او را زیر نظر داشته باشید. وقتی فرزندتان با دوستان بد رفت و آمدمی کند حواستان کاملا به او باشد. مثلا اگر
تغییررفتاری ،نمرات پایین،رفتار خشن ،حالت های غیرمعمول و... دارد بدانید که دوستان بد، تاثیر خود را روی او
گذاشتهاند شما باید هرکاری که میتوانید انجام دهید تا ارتباط او با آنان قطع شود. اگرلازم است از معلمهایش،
مشاور مدرسه یا یک پزشک روانشناس کمک بگیرید.
هـ) قوانین خود را برای فرزندتان بازگو کنید. برای جلوگیری از نفوذ همسالان بد در او، برای او قوانین مشخصی در نظر
بگیرید و اطمینان حاصل کنید که به همه آنها واقف است. این قوانین را طوری ترتیب ندهیدکه درمخالفت مستقیم با
دوستان باشد.
بلکه آن را بازنگری قوانین خانوادگی جلوه دهید و او را ازعواقب تخلف ازاین قوانین مطلع کنید. همانگونه که بیان شد
نوجوانی یکی از مراحل حساس زندگی است. والدین با کمک به نوجوان خود درزمینه گزینش دوست می توانند به
نوجوان درگذر ازاین مرحله به مراحل بعدی و درکل زندگی اورا کمک نمایند. دوست هرکس،نشان دهنده هویت
وموقعیت خاص او درزندگی است ، تا آنجا که گفته میشود: <بگو با که دوستی تا بگویم کیستی> برای حفظ و
تعمیق هویتی راستین، گزینش یک دوست مناسب ضروری است. قرآن کریم نیز دوست خوب را بهترین یاریگرانسان
دررسیدن به اوج سعادت دانسته و درمقابل، دوست بد را مهمترین عامل ناکامی و فرو غلتیدن درشوره زار شقاوت
معرفی کرده است.
الرجل على دين خليله فلينظر أحدكم من يخالل وفي الآية
انسان در دين خود از دوستش تاثير ميگيرد، پس لازم است هريك از شما درباره انتخاب دوست دقت كنيد.
مستدرك الوسائل/ج٢/ص٦٢
رسول خدا(ص): «لا خیر لک فی صحبه من لا یری لک من الحق مثل ما تری له ».
کسی که تو به حقوق او توجه داری ولی او به حق تو توجه ندارد رفیق خوبی نخواهدبود (شایستگی رفاقت ندارد).
تاريخ يعقوبي/ص ٦٦
امام علی (ع): «و احذر صحابه من یفیل رایه وینکر عمله فان الصاحب معتبر بصاحبه ».
از دوستی با کسانی که افکارشان نادرست و اعمالشان ناپسند است، دوری گزین زیراانسان از دوستش، متاثر می شود.
نهجالبلاغه فيض/نامه ٦٩
امام علی (ع): «لاتصحب المالق فیزین لک فعله و یود انک مثله ».
با چاپلوس (تملق گو) دوستی نکن، زیرا کار ناروای خود را در نظر تو نیک جلوه می دهد و دوست دارد تو نیز مانند او شوی.
غررالحكم/ص٨١١
امام علی (ع): «من اتخذ اخا من غیراختیار الجاه الاضطرار الی مرافقه الاشرار».
کسی که ناسنجیده با دیگران پیمان دوستی می بندد، بناچار به دوستی اشرار تن درمی دهد.
غررالحكم/ص٢٩٥
امام علی (ع): «قارن اهل الخیر تکن منهم و باین اهل الشر تبن عنهم ».
همنشین نیکان شو، تا از آنان شوی و از بدکاران دوری کن تا از آنان نباشی.
نهجالبلاغه/نامه٣١
امام علی (ع): «احبب حبیبک هونا ما عسی ان یکون بغیضک یوما ما و ابغض بغیضک هونا ما عسی ان یکون حبیبک
یوما ما».
در دوست داشتن میانه رو باش، چه بسا دوست روزی دشمن گردد و در دشمنی نیزمیانه رو باش، شاید روزی
دشمن، دوست تو گردد.
تحفالعقول/ ص٢١٠
امام علی (ع): «لاتصحب الشریر فان طبعک یسرق من طبعه شرا و انت لا تعلم ».
از مصاحبت با انسان شرور بپرهیز، زیرا طبیعت به طور ناخودآگاه، از خوی او شری را می گیرد و تو از آن بی خبری.
شرح ابن ابيالحديد/ج٢٠/كلمه١٤٧/ص٢٧٢
امام علی (ع): «من اتخذ اخا بعد حسن الاختباردامت صحبته و تاکدت مودته »
.
کسی که پس از آزمایش صحیح، کسی را به دوستی برگزیند رفاقتش پایدار و مودتش استوار خواهد بود.
غررالحكم/ص٢٩٥
امام علی (ع): «من لم یرض من صدیقه الا بایثاره علی نفسه دام سخطه ».
کسی که راضی و خشنود نمی شود از دوست خود مگر آن که شخصیت خود را نادیده بگیردو رفیق نادان را بر خود
ترجیح دهد، همواره در خشم و ناراحتی خواهد ماند.
فهرست غرر/ص ٢٠٤
امام سجاد (ع): «یا بنی ایاک و مصاحبه الاحمق فانه یرید ان ینفعک فیضرک ».
از مصاحبت کودن پرهیز کن، زیرا اراده می کند به تو نفع برساند ولی به علت نادانی تو را زیان می رساند.
وسايل/ج٣/ص٢٠٥
امام صادق (ع): «من یصحب صاحب السوء لایسلم ».
کسی که با رفیق بد همنشین شود سالم نمی ماند (سرانجام به ناپاکی آلوده می شود)
مستدرك/ج٢/ص٦٥
امام صادق (ع): «لاتتبع اخاک بعد القطیعه وقیعه فیه فتسد علیه طریق الرجوع الیک فلعل التجارب ترده علیک ».
پس از آن که رشته دوستی را گسستی درباره دوستت بدگویی نکن زیرا با این کارراه بازگشت او را می بندی، شاید
تجربه های زندگی او را به تجدید رفاقت بکشاند.
بحارالانوار/ج١٦/ص٤٦
امام صادق (ع): «من غضب علیک ثلاث مرات فلم یقل فیک سوءا فاتخذه لک خلا».
کسی که سه مرتبه نسبت به تو خشمگین شود و درباره ات به بدی سخنی نگوید او رادوست خود قرار بده.
تاريخ يعقوبي/ص٩٧
امام صادق (ع): «لاتطلع صدیقک من سرک الا علی ما لو اطلع علیه عدوک لم یضرک فان الصدیق قد یکون عدوا یوما».
دوست خود را از اسرار زندگیت آگاه مکن، مگر اسراری که اگر دشمنت از آنان آگاه گردد، زیانی به تو نرسد برای این
که چه بسا دوست روزی دشمن شود.

خطه پر گهر
استاد رحیم دیندار: کامران
عروس جهانم نکو منظرم
مسخر جهانی است از لشگرم
اگر پر گشایم به لرزد جهان
همایم جهان است زیر پرم
به یابند ایمن زمن مردمان
ز روز ازل حافظ کشورم
به نازد بسی مام میهن به من
گر ایران بؤد تن من آن را سرم
به روز نبردم یل نامور
به میدان جنگ آهنین پیکرم
شجاعت چو ساغر بؤد در کفم
ز تیر عدو نشکند ساغرم
ز رزمم شده خصم میهن زبون
که مام وطن را نکو یاورم
منم عزّت و تاج ملک کیان
من آن خطه قهرمان پرورم
نه لرزم به لرزد جهانی اگر
که ایران زمین را کنون افسرم
منم مرغ بال آهنین در جهان
فروزان و غرنده چون تندرم
ز من کاخ اهریمنان شد نگون
زآتشفشان گشته پُر بسترم
ز سردار و سالار ملی سخن
چه گویم که باشند سیم زرم
بُود خاک من مهد ستارخان
فولادین و برّان بُود خنجرم
ز من گشته سالا ر باقر همی
بّود بت شکن او و من آذرم
خیابانی ثقت اسلام منم
که در بیشه دهر شیر نرم
نه تنها شجاعت بُود شیوه ام
به ملک سخن هم سخن گسترم
منم مهد خاقان ملک سخن
مزّین ز من گشته اسطوره ها
نظامی منم نقل هر منبرم
ز من شد پر آوازه قطران ها
ظهیر و همام سخن پرورم
ز من پرس اسرا ر عرفان را
که من علم عرفان را از برم
منم شمس تبریز پیر مراد
شده مولوی ها مقیم درم
حکیم فضولیّ و واحد منم
ز من گشته صائب د ر عالم شهیر
منم اوحدی در هان اخترم
منم مهد پروین شیرین کلام
که خوشبو تر از مشکم و اذفرم
منم شهریار عند لیب جهان
بسی شاعران بُوده در محضرم
بقا داده ام نام کامران را
منم معدن گنج پر گوهرم
به گوش دل و جان شنو من کیم
من آن خطه پُر گوهر آذرم
منم در جهان آذر آبادگان
که با ملک ایران زمین همبرم

برچسبها: ا ستاد رحیم دیندار ا ستاد رحیم دیندار کامران استاد رحیم دیندار متخلص یه کامران استاد رحیم دیندار استاد دیندار ا ستاد دیندار کامران
منبع: تابناک
تاریخ: ۱۷ مرداد ۱۳۹۱
کتاب «شب شاعران بیدل»
در آستانه ولادت با سعادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
منتشر شده است.
به گزارش فارس این کتاب گزارش کامل
مراسم شب شعر سال 1389 در
حضور حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (مدظلهالعالی) است
و برای اولین بار سخنان منتشرنشده معظمله
در این دیدار را در اختیار مخاطبان قرار میدهد.
متن سخنان رهبر معظم انقلاب در این دیدار به شرح ذیل است:
اشعاری که خوانده میشود،
مشترکاتش دیدهمیشود؛
بخصوص انسان این را در زمینه غزل میبیند.
انشاءالله سالها بعد
کسانی خواهند نشست
و ممیزات و مشخصات سبک شعر امروز را در خواهند آورد؛
همچنان که ما بعدها نشستیم
مثلاً سبک شعر دوره مشروطه
را از مجموع آثاری که گفته شده بود، شناختیم،
دستهبندی کردیم، معنا کردیم؛
یا سبک هندی را یا بقیه
سبکهایی ار که وجود داشته. بنابراین سبک جدیدی
به وجود آمده و دارد روز به روز هم تکامل و رشد پیدا میکند.
حتّی من میبینم، گاهی بعضی از شعرای ورزیده قدیمی خودمان
که سبک کارشان مشخص و معلوم است
و سالهای متمادی
با آن سبک شعر گفتهاند، این اواخر دارند گرایش پیدا میکنند
به همین سبک شعری که امروز وجود دارد؛
من این را در اشعار
بعضی از رفقای قدیمی خودمان که شعرای
برجسته خوبی هستند،
مشاهده میکنم. بنابر این خوش حالیم از این که الحمدلله حرکت
شعری وجود دارد.
خب، چند نکته عرض کنیم. یکی این که
اگر امر ما را دائر بگذارند
بین این که در بین این چند هنر-
مثلاً هنرهای نمایشی، هنرهای تجسمی
- یک هنر را انتخاب کنید تا این بودجه محدود
را صرف آن کنیم،
به نظر من باید شعر را انتخاب کنیم؛ چون اگر چنان چه شعر
در جامعه تأمین شد، این زمینه برای هنرهای دیگر
به وجود خواهد آمد. نمیشود شعر را مقایسه کرد با
بعضی از هنرهای دیگر؛ لااقل در کشور ما و جامعه ما
و سابقه تاریخی ما این جوری است. ما یک تاریخی هستیم
که در شعر استاد شدیم؛ یعنی یک
تاریخچه کهن قدیمی خیلی با ارزشی
از میراث شعری در ما هست.
در همه هنرها این جور نیست.
مثلاًاروپاییها و یونانیها
از دو هزار سال پیش نمایشنامه دارندع ما نداریم.
ما در داسانسراییهای نثر عقبیم. هنر رماننویسی
و داستانسرایی در غرب، بخصوص در دو سه قرن اخیر،
با آنچه که در کشور ما وجود دارد و حتی تا حالا هم پیش رفتیم،
هنوز قابل مقایسه نیست؛ آنها خیلی جلوترند.
ما در این چیزها عقبیم، امّا شعر اینجور نیست. ما از لحاظ
پیشرفت شعر، از لحاظ استواری ریشه این هنر در جامعهمان،
از کشورهای درجه یک هستیم.
خب، این هنر برجستهای است.
بنابراین هر چه برای شعر کار بشود،
هر چه مطالعه بشود،
هر چه پژوهش انجام بگیرد،
هر چه کارهای مدیریتی
از قبیل سازماندهیها،
جمع کردنها، تقسیم کردنها،
سامان دادنها انجام بگیرد
، زیادی نیست. من اینجا خواهش میکنم؛
هر از پیشکسوتهای شعر-
که حالا خیلی از جوانهای اوائل انقلاب
خوشبختانه رشد کردهاند
و امروز خودشان پیشکستوت
شعر شدهاند - هم از
مسؤولین دولتی و مرتبطین با دستگاههای دولتی،
که روی مسأله مدیریت شعر
در کشور بنشینند کار کنند،
فکر کنند، طراحی کنند؛
خیلی استعداد وجود دارد. من چند سال پیش در همین جلسه شب
نیمه ماه رمضان گفتم و اصرار کردم که
انجمن ادبی درست کنید.
خبر نشدم که مثلاً یک عدد قابل توجهی انجمن ادبی درست شده باشد.
خوب، میپرسیم چرا؟ میگویند پشتیبانی نکردند.
کأنّه انتظار دارند
که حالا حوزه هنری و وزارت ارشاد و دستگاههای دولتی بیایند
پشتیبانی کنند تا انجمن ادبی دست شود.
تشکیل انجمن ادبی
که این جوری نیست. انجمن ادبی
یعنی یک پنج نفر، ده نفر
شاعر روی همان انگیزههای شعری دور هم جمع شوند،
برای هم دیگر شعر بخواهنند، برای هم شعر بگویند؛
تدریجاً کسان
دیگری اگر خواستند، به اینها ملحق شوند؛
نخواستند هم ملحق نشوند؛ این میشود یک انجمن ادبی،
این میشود
پرورشگاه، این یک مرکز گلخانهای میشود
برای پرورش
این نهال و این گل؛این لازم است. این
که دیگر احتیاج به این ندارد
که حالا فلان دستگاهها کمک کنند. البته
اگر دستگاهها کمک کنند،
بهتر است؛ امّا کمک نکردن دستگاهها
به هیچ وجه نباید بهانةای باشد به این که خود
این انگیزهها به کار نیفتد.
ما بهترین شاعرها را در مشهد داشتیم. انصافاً
در یک دورهای شعرای مشهد
ما در کشور بهترین بودند.
ما همه را از نزدیک میشناختیم؛ شعرای مشهد
جزو بهترینها بودند؛ هم قصیدهسراهاشان،
هم غزلسراهاشان
. در مشهد از اوّل تا آخر، در آن
دورهای که این افراد روی کار آمدند
و پرورش پیدا کردند، سه تا انجمن وجود داشت؛
یکیاش انجمن مرحوم نگارنده بود که توی خانه خود او
تشکیل میشد. ایشان اجارهنشین هم بود و
هر چند وقت یک بار خانهاش
عوض میشد؛ لذا اینهایی که میخواستند
شرکت کنند بروند توی آن خانه جدیدی، باید آدرس جدید میگرفتند.
بنده آن وقت قم بودم
. هر وقت مشهد میآمدم، حتماً به آن جلسه میرفتم؛
تا بعد که از قم برگشتم. این یک انجمن بود؛
ده نفر، پانزده نفر در آن شرکت میکردند.
یک سماوری هم آنجا روشن بود، که چاییاش را
خود مرحوم نگارنده میریخت. این آقای شفیعی کدکنی،
میرزازاده، قهرمان، قدسی
، اینها همه پرورشیافته همین جلسهاند.
اینها اولش این جور نبودند. مرحوم صاحب کار
- سهی- اولی که به آن جلسه آمد، یک
طلبهای بود؛ خب، ذوق شعری داشت و غزل میگفت؛
اما چند سال قبل وقتی که فوت شد،
قطعا یکی از اساتید برجسته شعر سبک هندی
در کشور ما بود. او از اول این طور نبود؛
در آن جلسه این شد
حتی آقای قهرمان که واقعاً شاعر
ممتاز و برجستهای است،
اوائلی که در آن جلسه شرکت میکرد-
سالهای 37 و 38- اینجور نبود؛
لیکن ایشان و دیگران بعد در این
جلسه پرورش پیدا کردند.
یک جلسه دیگر بود که روزهای جمعه در منزل
مرحوم فرخ تشکیل میشد
و ده پانزده نفر، بیست نفر در آن شرکت میکردند.
یک لجسه هم که بعدها این اواخر آقای قهرمان،
در خانهاش تشکیل داد.
چندی پیش که من مشهد بودم،
ایشان آمده بود آنجا،
میگفتم هنوز هم جلسه در خانه ما تشکیل میشود.
پس بنابراین
انجمن ادبی این است. در این انجمن،
شاعر ورز میخورد
و نقطه ضعفهایی که هیچ شاعری از آن خالی نیست
، به تدریج برطرف میشود و شعرش پخته میشود.
البته اگر شانس بیاورند، در آن جلسه یک پیشکسوتی،
یک استادی،
یک استعداد برتری وجود داشته باشد،
خیلی بهتر خواهد شد؛ اگرنه، به آن خوبی نخواهد شد.
بنابراین انجمن ادبی لازم است؛ این را بروید بپردازید.
من خواهش ممیکنم به شعر بپردازند؛ هم مسؤولین بپردازند
- چه وزارت ارشاد، چه حوزه هنری -
هم خود پیش کسوتهای شعری که به شعر بپردازند.
شعر را ندهید دست آدمهایی که سررشتهای
از شعر ندارند و شعر برایشان یک تفنّن دور از زندگیشان
و دور از فهم و ذهنشان است.
خود شماها دور هم بنشینید،
شعر بگویید. هر جا یک انجمنی هست
و یک مجموعهای
دور هم جمع میشوند و میخوانند، شعر رشد پیدا میکند.
این یک نکته.
نکته دیگر این است که این طبع شعری
که شما دارید،
چیز کوچکی نیست؛ این یک عطیه بزرگ
الهی است به شما.
مقایسه کنید
این را با کسی که مثلاً نیروی بدنی جسمانی خیلی زیادی دارد؛
این از آن بالاتر است. مقایسه کنید
این را با کسی که
پول زیادی گیرش میآید، در زندگی
شانس پول در آوردن دارد؛
این از آن بالاتر است. مقایسه کنید این را با مقامات ظاهری؛
مدیر یک جایی است؛
رئیس یک جایی است که از این نعمت
محروم است؛ این از آن بالاتر است. مقایسه کنید این را با
جمال و زیبایی؛ یک نفری مثلاً خیلی جمال خوبی دارد،
یا صدای خوبی دارد - البته این هم نعمتی است،
نعمت بزرگی هم هست
- این از آ» نعمت بالاتر است. طبع شعر، یک نعمت
برجسته الهی است. خدا به شما یک کیسه
جواهر بزرگ تمام نشدنی داده؛
شما میتوانید هی دست کنی
داخل این، ، در بیاورید
و خرج کنید. خرجش برای نان نیست، برای شکم نیست؛
خرجش برای
چیزهایی ورای شکم، والاتر از شکم و زندگی مادی است.
این نعمت را خدا به شما داده است.
منم نمیگویم قریحه شعری
را در راه احساسات و در راه
عواطف انسانی و دل و عشق
و اینها به کار نبرید -
میدانید که اجتنابناپذیر است-
اما عرضم این است
که سهم وافری از این عطیه
الهی را به کار ببرید
در آنجایی که خدای متعال
از شما توقع دارد،
دین شما از شما توقع دارد
. یعنی استفاده کنید از این،
در راهی که خدای متعال میپسندد و راضی است.
این جور نباشد که این
ارزش والا را خدای متعال به شما داده،
شما این را در راه خدا هیچ مصرف نکنید. منظور
من فقط هم شعر آیینی نیست-
طبق اصطلاحی که شماها میگویید
؛ شعر مدح ائمه و توحید و مرثیه و چه و چه،
که البته خیلی هم با ارزش است- نه،
همه آن چیزهایی که واقعاً انسان احساس میکند
مورد نیاز جامعه است؛ که یکی از مهمترین آنها،
پرداختن به مسائل انقلاب و مسائل کشور است.
مرد زمانه خودتان باشید، آدم زمانه خودتان باشید
. زمانه شما، زمانه مهمی است. بنده در این خط تاریخ طولانی ایران،
بخصوص قسمت بعد از اسلام، خیلی رفت و آمد کردهام -
سلسلههایش، احوال اجتماعیکشور، احوال سیاسی کشور،
جنگها
، پادشاهیها-گمان نمیکنم در تمام این هزار و اندی سال،
کشور، حادثهای به عظمت حادثه انقلاب اسلامی
به خود دیده باشد.
به عظمت این حادثه، من حادثهای سراغ ندارم
که
کشور ما به خود دیده باشد. ما تلخیهای بزرگی داشتهایم؛
امّا فتوحات بزرگ که یک ملت این جور ناگهان بشکفد،
این جور ناگهان رشد کند، این جور ناگهان همه این
حصارهای گوناگون
را که دور او به حالت مصنوعی چیده بودند، به م بریزد،
قد بکشد، سر بلند کند و وضعش در ظرفیت بیست
سی سال این تغییر عظیم را بکند،
هرگز چنین چیزی در کشور رخ نداده بود.
بله، سلسلههایی آمدند، پادشاهیهایی
شکل گرفتند، کشور هم در دوره
آنها اقتدار نظامی و سیاسی و غیره پیدا کرده است؛
امّا آن ربطی به مردم نداشته. مثلاً یک شاه عبّاسی،
یک شاه طهماسبی
، یک اسماعیل صفویای آمدند یک کارهایی کردند.
پادشاهی آنها با پادشاهی پادشاه قبلشان
و پادشاه بعدشان تفاوتی نداشته؛
همان زورگویی، همان تحکم، همان تملک.
مردم در این جا نقشی نداشتند. ا
ین که مردم کشور این جور هوشیارانه،
این جور شجاعانه،این جور دلاورانه
وارد میدانهای سیاسی بشوندع وارد میدانهای
نظامی بشوند،
وارد میدانهای اجتماعی بشوند،
ای رشد را پیدا کنند، اصلاً وجود نداشته.
در طول تاریخ ما هیچ جا چنین چیزی وجود نداشته؛ من ندیدم. هر کس دیدهی، بیاید نمونهاش را بگوید.
خوب، این مزرع مهمی است برای رشد فرهنگ،
اندیشه و هنر - یعنی بخشی که
شماها بایدمتصدّیاش باشید
- از این استفاده کنید، این زمانه را تصویر کنید،
با این تصویر خودتان زمانه را غنی کنید.
هر چه که شما بگویید که خوب باشد،
درست باشد، مستحکم باشد، متین باشد،
پرمغز باشد، این زمانه شما را غنی میکند؛
این ظرف را پر میکند از محتوای
با ارزش و غنی و مستغنی کننده. بنابراین،
این یک وظیفه شماست. عرض کردم
، من نمیگویم شاعر قریحه شعری خود
را در راه احساسات و عواطف انسانی و عشق به کار نبرد؛
نه، بالاخره شاعر دلی دارد، آن هم دل آنچنانی که خود شماها
دیگر از همه بهتر میدانید - نازک و زودرنج و
نمیدانم پرپری و به اندک چیزی تکانی -
بالاخره آمدم طبع شعر هم دارد؛
نمیگویم یک وقتی گلهای دارد، نکند؛ دردی دارد،
نگوید؛ شوقی دارد، عشقی دارد، میلی دارد، نگوید؛
اینها را نمیشود
توقع داشت؛ یعنی واقعاً اگر کسی چنین
چیزی از شاعر توقع کند، این غیر واقعبینانه است.
البته شعرایی داشتهایم که از آن
روحیهها نداشتهاند؛ مثل ناصرخسرو- ناصرخسرو تمامکتبی است-
یا واعظ قزوینی در شعرای سبک هندی. واعظ قزوینی شاعر
خوب و برجستهای هم هست، حدّ شعریاش با حدّ شعری کلیم
و اینها پهلو میزند؛ یعنی کمتر از کلیم و کمتر از حاج محمدجان
قدسی و اینها نیست؛ تقریباً با اینها همزمان هم هست؛
ولی خب، واعظ است و شعرش، موعظه است؛
در مایههای شعر و غزل و شادی و شنگولی و این چیزها نرفته.
ما از این قبیل شعرا هم داشتهایم. بنابراین من از
شاعر این توقع را ندارم
که این جور شعری بگوید. حالا خود ما هم یک وقتهایی
یک چیزهایی میگفتیم؛ اینجور نبوده که حالا از این حرفها دور باشد؛
نه، در آن از این چیزها هم بوده اما میگوییم مثل حافظ باشید.ببینید،
حافظ شعر عرفانی طعی دارد. حالا من نمیخواهم
مثل بعضیها بگویم اگر حافظ میگوید
« خوشا شیراز و وضع بیمثالش»، این هم مرادش
شیراز عالم ملکوت است؛ نه، بالاخره
او هم شاعری بوده مثل بقیه شعرا؛ اما ا
هل معرفت و اهل سلوک بوده و بخشی از عمر
و بخشی از این گنجینه با ارزش را صرف
این کار کرده. ما میگوییم این کار را بکنید.
توقع ما جداً از همه خانمها، از همه آقایان -
بخصوص جوانها - این است.
نکته آخر هم این که آنجایی که به مسائل دل و عواطف
و اینها میپردازید، حد نگه دارید؛ یعنیآن حالت عفاف
و حجاب را حفظ کنید
. این را بدانید شعری که آن وقت فروغ فرخزاد میگفت،
در دنیای روشنفکری آ» زمان هم کسی قبول نداشت.
خب، ما با اینها مواجه بودیم،
روبهرو بودیم؛ همینهایی که شب توی قهوهخانهها
و کافههای تهران مینشستند و عرقخوری میکردند
و آنها را از مستی روی دوش میکشیدند
میبردندشان خانه، چون نمیتوانستند
بروندع هانها هم معتقد نبودند که شعر باز
و عریان مثل بعضی از شعرهای فروغ فرخزاد باید گفته شود.
این در حالی بود که آن زمان، فرهنگ،
فرهنگ دیگری بود؛ اصلاً زمانه، زمانه واقعیات تخل و زشت و مستهجنی بود که حالا گوشهای از آن هم
در شعر بعضی از شعرای آن روز خودش
را نشان داده بود. من اسمی از بعضی
شعرای زن دیگر نمیآورم؛ چون
فروغ فرخزاد اولاً مُرد، ثانیاً به ا
عتقاد من عاقبت به خیر هم شد. بعضیهای دیگر نه،
عاقبت به خیر نشدند و نخواهند شد؛ لذا به آنها اشارهای
نمیکنم و از آنها اسم نمیآورم.
غرض این است که دخترهای جوان تصور نکنند که
حالا اگر چنانچه بخواهند برای دلشان، برای عواطفشان،
برای حسشان یک شعری بگویند، پس دیگر بروند
تا آن ته ته؛ نه، بالاخره خوب است که آدم یک حدّی را نگه دارد.
امیدواریم انشالله سال آینده همه شماها زنده باشید؛
ما هم اگر زنده بودیم، بتوانیم در خدمت
شما باشیم و از شما چیزهای بهتر بشنویم.
البته این نکته را همه من اینجا یادداشت کرده بودم
بگویم، که چون بحث طولانی میبرد، دیگر نمی"ویم.
اجمالاً اشاره میکنم که در بعضی از شعرهای شعرای جوان
- به خصوص امشب هم چند نمونه داشت که دیدم
- آدم نشانه یک نوع اضطراب و یک نوع حیرت را مشاهده میکند؛
مثلاً ایشان گفت که مواظب جوجههای ایمان من باشید.
البته این دغدغه،دغدغه مقدسی است، خیلی خوب است
و من از این که این دغدغه در این جوان شاعر وجود دارد،
خرسند میشوم؛
اما دل من هم میلرزد که چرا دغدغه دارد. این دغدغه
و حیرت و ضطراب - یک مخلوطی از همه اینها -
باید در شعر از بین برود؛
این هم راهش تقویت معرفت است که الحمدلله شما دارید.
البته این اساتید و بزرگان شعر،
یک ذره بایستی واضحتر حرف بزنند؛
هم آقای علی معلم، هم بعضیهای دیگر.
اینها
باید یک ذره روشنتر حرف بزنند تا آن مبانی فکری و معرفتی
که اینها خودشان به آن رسیدهاند و فهمیدهاند و یاد گرفتهاند و
به قدری شده که میتوانند ادا کنند، آن را درست ادا کنند
تا طرف بفهمد. مواظب باشید، مخاطب خودتان را
در حیرت نگه ندارید.
خب، یک حرفی باید گفته شود که طرف استفاده کند؛
لفظ استوار، معنای خوب؛ اما در عین حال مثل
همان بیت گذایی« ح
یرت دمیدهام گل داغم بهانهای است» خواهد شد.
البته این دوست و شاعر افغانیمان اشعار بیدل را ترجمه کرده،
انصافاً ترجمه خوبی هم کرده -
یعنی قانعکننده است - اما بالاخره گیج کننده است دیگر.
آدمهایی که با شعر انس داشتند، سیچهل سال،
چهل پنجاه سال با شعر ور رفتند
، با شعر هندی انس داشتند، وقتی اینها معنای شعر
را اوّل وهله درست نمیفهمند،
این نقص شعر محسوب میشود. یک عامی که د
ر کوچه دارد عبور میکند، ممکن است
این شعر را نفهمد - نفهمیدن او عیب نیست -
امّا بالاخره کسی که با شعر انس دارد،
او باید بفهمد که شما چه میگویید.
انشالله خداوند همه شما را موفق بدارد.
از دوستان، بخصوص از آقایانی که
مدیریت این جلسه را به عهده گرفتند-
هم جناب آقای قزوه که واقعاً کار برجستهای کردند،
هم این مدح طولانیای کهاقای فیض برای آقای قزوه گفتند،
که مدیحه جالبی بود و اسم ایشان را در تاریخی ماندگار کردند!
و همچنین از بقیه دوستانی که برای اداره این جلسه
همکاری کردند، متشکریم.
مهمترین محورهای بیانات مطرحشده عبارتند
از: ظهور سبک جدید شعری در سالهای اخیر،
اهمیت و جایگاه شعر برای کشور
، توصیههای رهبر انقلاب به شاعران و نظر ایشان
درباره برخی از شاعران پیشکسوت مانند استاد قهرمان،
فروغ فرخزاد، صاحبکار، شفیعیکدکنی و ...
این کتاب در 128 صفحه علاوه بر بیانات معظمله،
شامل متن کامل اشعار خواندهشده،
متن گفتگوی شاعران با رهبر انقلاب اسلامی
در خصوص اشعارشان، بیوگرافی شاعران
و تصاویر این دیدار میباشد.

تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
جان به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
قصه ام طولانی است، شعر من طوفانی است
عاشق بی باکم ،عشق من عرفانی است
چتر در دست بگیر ، سوی من گر آیی
آسمان شعرم ، به خدا بارانی است
از دست غمت خیمه به میخانه زد م باز
با یاد لبت بوسه به پیمانه زدم باز
در ساغر می جلوه چشمان تو دیدم
دیوانه شدم نعره مستانه زدم باز

آموزش آیین نگارش
گلچینی از:کتاب آموزش کامل آیین نگارش
اثر:استادرحیم دیندار(کامران)
بنام خداوند جان آفرین
ارزش ومنزلتی که یک اثرزیبا درگلستان
نظم ونثر وادب فارسی دارد چیزی است
که نمی توان بطور کامل وآنچنان که درخور
شأن اوست به توصیف وتعریفش پرداخت ،
به خوبی درمی یابیم که قطعه ادبی تا چه
حد می تواند در رشد وآگاهی پیشرفت
آحاد مردم مؤثر باشد ،گاهی دیده شده است
که از خواندن یک قطعه شعر غلامی به پادشاهی
و از خواندن یک قطعه نثر دلنشین گمراهی
به راه راست هدایت گشته و به مقام بلندی
دست یازیده است که سخن در این موارد زیاد است
و نمی توان به طور کامل در این موارد داد سخن سر
دادپس با توجه ارزشی که یک اثر ادبی دارد بنده
بر آن شدم تحفه ای در آیین نگارش تقدیم شما عزیزان کنم
تا علاقه مندان به آیین نگارش بتوانند حظ وافری
از این برگ سبز برده باشند
راه رسم نشانه گذاری
ونقش واهمیت آن در نگارش
نقطه گذاری(راه رسم نشانه گذاری)برای اینکه ادب
دوستان ودانشجویان وطالبان علم و ادب فارسی
با راه رسم نقطه گذاری آشنائی کامل پیدا کنند
مطالبی چند بطور فشرده ولی جامع در این قسمت
ازآموزش آیین نگارش گنجانیده شده است که
امیدوارم خدمتی هر چند ناچیز ولی مفید برای
شکوفائی نثر ادب فارسی کرده باشم
نقطه (.):این نشانه دز آخر جمله یا کلام قرار می گیرد
ودر موارد مختلفی از نگارش بکار می رود
1)در موقع اختصار اسامی خارجی و مرکب مانند
: (ه.ش) (و.شکسپیر) و (م.امید)
2)در پایان جمله های خبری و نفی اثبات
جمله های خبری مثال :
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است .
بی عشق خدا زما چه خیزد .
راست باشد این مثل از کار کار آید پدید .
علامت سوال(؟):
نشانه ایست که در پایان جمله پرسشی می آید .
مثال : که گفتت برو دست رستم ببند؟
علامت تعجب (!):
نشانه ایس که در پایان جمله ای که تحسین
یا غم و شادی و در نهایت تعجب را برساند .
مثال :چه مکان با شکوهی !
احسنت باد!
مریزاد دستت رفیق !
نقطه تعلیق (...):
نشانه ایست برای حذف قسمتی از مطلب
نوشته شده به دلایل مختلفی آورده می شود.
مثال:سرو هرگز . . .
ویرگول (ممیز کاما):
علامتی است که برای جداکردن کلمه های
مشابه و جلوگیری از اشتباه در معنی و مکث
برای سهولت قرات آورده می شود.
مثال:حریف؛ ساقی؛ مطرب؛ ترک میخانه کردند.
دو نقطه (:) :
علامتی است که در مورد ذیل بکار می رود :
1)برای دقیقه و ساعت و سوره ها وآیات قرآنی وجدا کردن
دو جمله از یکدیگر و وقف مکث در جمله آورده می شود.
مثال:ساعت 6:16 قرآن
15:8
2)برای شرح و توضیح جمله یا کلمه پیش از خود بکار می رود.
مثال:بزرگان گفته اند :عالم بی عمل به زنبوربی عسل
ماند.
گیومه یا علامت نقل قول(«»)
علامتی است برای مشخص کردن وجدا کردن
عین سخن شخصی یا نقل قول در متن آورده می شود
مثال«:بسیاری از مردم هند؛ بخصوص ساکنان
کشمیر وجامو به زبان علاقه زیادی دارند»
تیره بلند( _ )تیره کوتاه(-):
نشانه های هستند که در موارد ذیل بکر می روند
1-برای نشان دادن فاصلۀ مکانی وزمانی وتاریخی
2- برای جدا کردن جملاتی که مفاهیم جداگانه ای دارند
3- درسؤال جواب ومکالمه وجمله های معترضه بکار می روند
مثال: درقرون8-9 حکومت میکردند
فرمانده پرسید:
ــــ شما اهل کجايید؟
ــــ اهل تبریز
پارانتیز یا دو قوس یا دو کمان( ):
علامتی است که درجملاتی که از زبان دیگری
ترجمه شده یا جملاتی که معترضه هستند
ویا برای نشان دادن اهمیت حروف و اعداد آنها
را در داخل پارانتز قرار داده می شود.
مثال:فی بعدها عذابٌ فی قربها ملامة
(همانا در دوری او درعذابیم ودر نزد او در سرزنش هستیم)
دی پیر می فروش(که ذکرش بخیر باد)
سعدی گلستان وبوستان را در سالهای(655 -656)نگاشته است
((روش انشا نویسی ومقاله نویسی))
تعریف انشاء وفواید آن
انشاء در لغت به معنی آفریدن وآغاز کردن واز خودچیزی گفتن
ودر اصطلاح ادبی به سخن یا نوشته ای می گویند که بصورت
نثر ساده و روان با مشخصات وویژگیهای خاصی نگاشته می شود
پیام ومطلب وهدفی را برساند واز این جاست که هر شاعر توانا
ونویسنده زبر دست بوسیله نوشتن افکار معلومات وآگاهی های
خود را برای عموم مردم ونسلهای آینده بشری به یادگار می گذارد
چگونه میتوان انشاء را به آسانی نوشت
اگر می خواهید در نوشتن انواع انشاء
توانایی کامل را بدست بیاورید
می بایست نکات زیر را رعایت فرمایید
1-مطالعه انواع کتب ادبی فلسفی .سیاسی اجتماعی.
مذهبی تاریخی.تحقیقی...با شوق وعلاقه تمام وآوردن خلاصه آنها بر روی کاغذ.
2- آماده نمودن ذهن با رعایت مکان در زمان مناسب ودقت وتفکر.
3-رعایت ترتیب ونظم وارتباط کلی موضوع انشاء با علامت های دستوری
4-یادگیری آیین نگارش وآوردن الفاظ رسا وساده و روان
5-آوردن مثالی از بزرگان واشعاری از شعرا جذابیت انشاء را دو چندان می کند
6-سعی کنید انشاءرا با مقدمه شروع کنید زیرا انشاء
بدون مقدمه به عالم بی عمل می ماند و نمی تواند
توجه مردم را بخود جلب کند و از شرایط مقدمه این است
که کوتاه بوده ولی زیبا وجذاب باشد ومناسب با موضوع
انشاء بوده وخواننده ودر درک آن یاری دهد
7توصیه داعی بنده برای علاقه مندان وطالبان انشاء
این است که در متنو نتیجه انشاء دقت وافری به خرج دهند
ودر حقیقت اساس وبنیان انشاء را متن انشاءتشکیل می دهد
پس دقت و وسواس در متن انشاء لازم وملزم میباشد تا هدف
اصلی شما رابرای خوانندگان و ذهن اورا آماده پذیرش نتیجه
سخن که هماناتمام غرض وهدف شما را در بر می گیرد آماده
ساخته وبا خواندن آن خواننده وشنونده به مفهوم کلی آن
پی ببرندو همچنین سعی کنید انشایتان خوانا وپاکیزه باشد
وهمیشه سعی نمایید انشایتان برای خواننده وشنونده تازگی داشته باشد
طرزآغاز کردن وپایان رساندن مقاله
درنوشتن مقاله واژه هایی را انتخاب فرمایید که معنی
و مفهوم را ابهام برساند و از کلماتی استفاده کنید
که موضوع را جذاب بنمایاند و از کلمات عاطفی،اخلاقی،
ادبی و دلنشین استفاده ی وافری بنماید وحدّلامقدور از
نوشتن اصطلاحات بیگانه و خارجی که از لطف سخن می کاهد
خودداری نماید و از سخنان بی مورد و جمله های زاید تا حد
امکان پرهیز نماید.موارد دستوری و امدایی را به طور کامل
رعایت فرمایید و مقاله بهتر است دارای نتیجه و هدف
بهترمی باشد تا در ذهن خواننده و شنونده اثر بگذارد
و مقصود و پیام خود را در مقاله به طریق عالی به ذهن
خواننده وشنونده انتقال دهد و از خود ستایی پرهیز کرد.
سعی کنید مقاله ی شما محبت بیانگیزد و از مداحی،اغراق،غلوّ
وهجوگویی دوری نمایید،زیرا نه تنها توجه خواننده و شنونده را نمی انگیزد
بلکه آنان را نسبت به شما بدبین می نماید .
سعی کنید مقاله را صریح،قاطع،رسا و بدون تقلید
و اقتباس آزادانه آنچه را که از کوزه ی دلتان می تراود
همان را روی کاغذ بیاورید و مطمعن باشید که به مرحله
استاندارد رسیده و توجه شنونده و خواننده را به سوی
شما جلب کرده و آنان را وادار به تحسین و ترغیب شما
خواهدکرد و هرگز عفت قلم را که از ملزمات نویسندگی
است از دست نداده و مسؤلیت را به خاطر داشته و حتما رعایت فرمایید .
انواع مقاله
مقاله انواع گوناگونی دارد که ذکر و شرح تمامی
آنها در این مقوله نمی گنجد،ولی برای آشنایی
شما با اسامی مقاله ها و آشنایی مختصر با
انواع آن به ذکر انواع مقاله می پردازیم :
1)مقاله ادبی
2)مقاله اجتماعی
3)مقاله تحقیقی و پژوهشی
4)مقاله اقتصادی
5)مقاله سیاسی
6)مقاله هنری و مصور راجع به هنر و نقاشی
7)مقاله قضایی
8)مقاله طنزی
9)مقاله انتقادی
10)مقاله مطبوعاتی(روزنامه ومجلات)
انواع انشاء
به خاطر داشته باشید که انشاء از نظر معنی ومفهوم برهفت نوع است
1-انشاء تشبیهی وتوصیفی2 -انشاءتخیلی وفکری 3-انشاءتحقیقی
4- انشاءنقلی
5 - انشاءشرح حال نویسی 6 -انشاءگزارش نویسی ونامه
نگاری
7 - انشاءبرگرداندن شعرشعرا (به نثر روان نوشتن)
نامه وفواید آن
به خاطربسپاریدکه نامه در لغت به معنی نوشته یا به هم نوشتن است
نامه را مکاتبه نیز می گویند بر وزن مفاعله می باشد وریشه عربی دارد،
به نظر بنده نامه را می توان چنین تعریف نمود:نامه یا مکاتبه وسیله
ارتباط میان اداره ها،سازمانها،نهادها،ارگانها،موسسه هاوافراد
می باشد که بین آنها ردوبدل می شود،پیامی است که به
ضرورتی به کسی یا به موسسه ای یا به اداره ای یا به ارگانی
یا به سازمانی فرستاده می شود،پس نامه نوشتن یک ضرورت
مهم اجتماعی است نقش مهمی در زندگی جتماعی و اقتصادی
افراد بازی می کند و مشکلات اقتصادی،اجتماعی و اداری یک
کشور یا یک اداره دولتی یا خصوص را بر طرف می سازد.
انواع نامه
1-نامه خصوصی
2-نامه اداری
نامه های خصوصی:وسیله ارتباط میان افراد جامعه میباشد
که بین آنها رد وبدل میشوداینگونه ارتباط بیشترازجانب
دوستان ووالدین واولاد و...انجام می پذیرد وبا پیشرفت
علم وتکنولوژی نامه های خصوصی علاوه بر روشهای
سنتی به روشهای ایمیل وپیامک و...نیزرواج یافته است
نامه های اداری:نامه هایی هستند که به اقتضای
زمان از روی ضرورت در بین ممالک وسازمانها وشرکتها
وادارات ومقامات کشوری و...رد وبدل می شود یا از طرف
مردم به این موسسات ارسال می شود یا برعکس.
مواردی که در نامه های اداری باید رعایت کنیم
1- نامه های اداری را بهتر است ساده وروان وسلیس نوشته
واز تشبیهات وتوصیفات خوداری شود
2- چون نامه های اداری در همان اداره ثبت وبایگانی می شوند
بنابراین از نوشتن سخنانی که به موقعیت شغلی اجتماعی
شما لطمه واردسازد خوداری نمایید
3- در نامه های اداری نباید از وضع خصوصی و اجتماعی
خود گله کرد زیرا از شان نویسنده نامه می کاهد
4- حدالمقدار از نوشتن کلمات اهانت آمیز و رکیک
و از اظهار عجز و درماندگی خودداری نمایید
5- سعی کنید نامه های اداری را کوتاه،فشرده و
پر محتوا بنویسید،به طوری که کلمات کم و دارای
معانی بیشتری باشند؛زیرا نامه طولانی ذهن خواننده
را می آزارد و فرصتی نمی دهد تا به متن هدف اصلی نویسنده پی ببرند
انواع آغاز نامه در نامه های اداری
برای آشنایی شما خوانندگان گرامی در زیر چند نوع آغاز نامه ده عنوان مثال آورده شده است :
1- احتراما به استحضار عالی می رساند
2- احتراما معروض می دارد
3- با سلام و دعای خیر
4- با سلام و آرزوی طول عمر
5- با سلام و تحییت
6- محترما به عرض عالی می رساند و...
انواع احترامات پایان نامه در نامه های اداری
باید به خاطر بسپارید که،همانطور که آغاز نامه
از اهمیت ویژه ای برخوردار است پایان نامه نیز
باید متناسب با مقام شخصیت سن مخاطب باشد
و در ضمن به خاطر بسپارید که پایان نامه بهتر است
در سمت چپ آخرین سطر متن نامه نوشته شود
و در اینجا نیز برای آشنایی خوانندگان گرامی چند
نمونه از احترامات پایان نامه آورده می شود:
1- با تقدیم احترامات فاعقه
2- من ا...توفیق
3- اجرکم عندا...
4- توفیق از خداست
5- با تقدیم احترام قبلی
6- با تشکر فراوان
7- با تشکر از زحمات جنابعالی
8- با تشکر از خدمات دلسوزانه شما و ...
انواع نامه ها و پیام ها
1- نامه های اداری و رسمی
2- نامه های خصوصی و شخصی
3- نامه های تبریک و تهنیت
4- نامه های تسلیت
5- نامه های متفرقه
6- نامه های تلگرام –تلگرافی
7- نامه های کارت پستال
8- نامه های کارت ویزیت
9- نامه های تشکر و اعتذار
10- نامه های تقاضای استخدام
11- نامه های عاطفی و ...
انواع نثر
1- نثر ساده یا مرسل :
که در آن از بکار بردن کلمات پیچیده، مشکل و عربی
و همچنین از بکار بردن صنایع لفظی خودداری می نمایید
و نمونه آن تاریخ بیهقی است
2- نثر مصنوع یا فنی :
که در آن تفصیل کلام و استشهاد و آیات قرآنی و
آرایشهای لفظی و معنوی و رعایت سجع ،
امثال و حکم عربی از مشخصات شاخص آن است.
نمونه آن تاریخ جهانگشای جوینی و کلیله و دمنه است.
3- نثر مسجع :
که بعضی آنرا مستقل و بعضی از انواع نثر مصنوع می شمارند
نثری است که موزون و دارای نظم بوده و نمونه آن گلستان

بسمه تعالی
آيين دوستي و دوستيابي
نعمتِ «دوست»
قديم گفته اند: هزار دوست کم است و يک دشمن بسيار.
دوست، همدم تنهايي هاي انسان، شريک غم ها و شادي ها، بازوي ياريرسان در نيازمندي
ها، تکيهگاه انسان در مشکلات و گرفتاري ها و مشاور خيرخواه در لحظات ترديد و ابهام
است.
بعضي از مردم، به خاطر خصلت هاي خودخواهانه يا توقعات بالا يا تنگ نظري يا سختگيري
يا دلايل ديگر، نميتوانند براي خود، دوستي برگزينند و از «تنهايي» درآيند. اين به تعبير
حضرت علي(ع) نوعي ناتواني و بيدست و پايي است.
هم دوست يافتن، «هنر» است، هم دوست نگه داشتن، هم دوستي هاي تعطيل شده و
به هم خورده را دوباره پيوندزدن و برقرار ساختن.
حضرت علي(ع) ميفرمايد: «اَعجَزُ الناسِ مَنْ عَجَزَ عَن اکتسابِ الأخوان، وَ اعجزُ منه مَنْ ضَيَّعَ
مَنْ ظَفَرَ بِهِ مِنهم؛ ناتوانترين مردم کسي است که از دوستيابي ناتوان باشد.ناتوانتر از او
کسي است که دوستانِ يافته را از دست بدهد و قدرت حفظ آنها را نداشته باشد.»
تأمل در اينکه چه خصلت ها و برخوردها و روحيههايي سبب ميشود انسان، دوستان خود را
از دست بدهد و تنها بماند، يا آنکه از آغاز، نتواند دوستي براي خويش بگيرد، ضروري است.
سعدي گفته است: «دوستي را که به عمري فراچنگ آرند، نشايد که به يک دم بيازارند»
همرنگ و هماهنگ
دوستان هر کس، مبناي قضاوت ديگران نسبت به شخصيت و افکار او است.
به علاوه، تأثيرپذيري انسان از دوستان، در سنين مختلف، چه کودکي، چه جواني و چه
حتي ميانسالي، بسيار است.
از اينرو دقت در گزينش «دوستِ موافق»، به سلامت اخلاقي و رفتاري انسان کمک ميکند.
به فرموده حضرت علي(ع): «الصّاحِبُ کالرُّقعَةِ فاتَّخِذْهُ مشاکِلاً؛ دوست، همچون وصله
جامه است، پس آن را هم شکل و همسان با خودت برگزين.»
ارتباط قلبي و دروني ميان انسان ها، به پيوندهاي اجتماعي و بيروني ميانجامد. روابط
اجتماعي هم، در روحيات و اخلاق افراد، اثر ميگذارد.
بنابراين، آنان که به تعالي فکر و سلامت اخلاق و تکامل شخصيت خويش علاقه مندند،
ناگزير بايد در انتخاب دوست، «معيارهاي مکتبي» را لحاظ کنند و به آنچه از دوست ميگيرند،
اهتمام ورزند.
نشان دهنده معيارِ «دوستان» در ارزيابي شخصيت يک فرد است که مردم نيز آن را در
داوري ها و ارزيابي هاي خويش به کار ميگيرند.
حضرت رسول اکرم(ص) مي فرمايد:«مَثَلُ الجليسِ الصّالحِ مَثَلُ العَطّارِ، اِنْ لم يُعْطِکَ مِنْ عِطرِهِ اصابَکَ مِنْ ريحِهِ و مَثَلُ
الجليس السّوءِ مَثَلُ القَيْنِ اِنْ لم يُحْرِقْ ثوبَکَ اصابَکَ مِنْ ريحِه؛ مَثَلِ همنشين شايسته و خوب، مثل عطّار است، که اگر
از عطر خودش هم به تو ندهد، ولي از بوي خوش او به تو ميرسد، و مَثَل همنشين بد، همچون کورهپز آهنگري است
که اگر لباس تو را هم (جرقههاي آتش کوره) نسوزاند، ولي بوي کوره به تو ميرسد!»
دوست شايسته
در منابع ديني، در اينکه «دوست خوب» کيست؟ و با چه کساني بايد دوستي و موّدت داشت و از معاشرت و
همنشيني چه کساني بايد پرهيز کرد، و ...
احاديث ، با رهنمودهاي کاربردي و جالب بسياري است.
امام حسن مجتبي(ع) در بستر بيماري بود و پس از آن مسموميت که به شهادتش منجر شد
، در ديداري که جُناده (از اصحاب وي) با حضرت داشت، امام چنين توصيه فرمود:
«اِصْحَبْ مَنْ اِذا صَحِبْتَهُ زانَکَ، وَاِذا خَدِمْتَهُ صانَکَ وَ اِذا اَرَدْتَ منه مَعوُنَةً اَعانکَ و ...؛
با کسي همنشيني و مصاحبت و دوستي کن که:
1- هرگاه با او همنشين شدي، مايه آراستگي تو باشد.
2- آنگاه که خدمتش کني، تو را نگهبان باشد.
3- هرگاه از او ياري خواستي، کمکت کند.
4- اگر سخني گفتي، تو را تصديق کند.
5- اگر (بر دشمن) حمله بردي، قدرت وصولت تو را بيفزايد.
6- اگر دستت را به فضل و نيکي دراز کردي، او هم دست، پيش آورد.
7- اگر در تو (و زندگيت) رخنهاي پديد آمد، آن را برطرف سازد.
8- اگر از تو نيکي ديد، آن را در شمار و حساب آورد.
9- اگر چيزي از او طلبيدي، عطا کند.
10ـ و اگر تو ساکت بودي (و چيزي نخواستي) او آغاز کند (و نيازت را برطرف سازد)
اينها اوصاف کسي است که شايسته رفاقت و دوستي از ديدگاه امام مجتبي(ع) است.
از اينها برميآيد که آيين دوستي عبارت است از: آراستن دوست، ياري رساندن،
قدرشناس بودن، تقويت کردن، همکاري داشتن و در راه دوست، فداکاري و خدمت کردن.
از سوي ديگر، اگر در سخنان ائمه(عليهم السلام) از دوستي با بعضي نهي شده،
آنها نيز به عنوان صاحبان «رفتار ناپسند» محسوب ميشوند
که در قلمرو آيين دوستي از قبيل: عيبجويي، نابخردي، کينهتوزي،
پرتوقّعي، کمظرفيّتي، بددهاني و بدزباني، بيتقوايي،
لجاجت و ستيزهجويي، شوخيهاي بيجا و آزاردهند،
خودپسندي و بدرفتاري و از اين دست خصلتها و رفتارها نميگنجد.
اينها، هم موجب کاهش دوستان و سستيِ دوستيها ميگردد،
و هم شيوههاي ناپسند در معاشرت با دوستان است که بايد از آنها پرهيز کرد.
دوستي حدّ و مرزي دارد که بايد آن حريم حفظ و آن حق، ادا شود.
امام صادق(ع) در سخن بلندي اين حدود و حقوق را بيان فرموده، ميافزايد:
مراعات اين حدود، در هر کس بود (همهاش يا مقداري) او دوست است،
و گرنه نسبت دوستي و صداقت به او نده.
اين پنج نکته عبارت است از:
اول: آنکه نهان و آشکار دوست، براي تو يکسان باشد.
دوم: آنکه زينت تو را زينت و آراستگي خودش ببيند و عيب و نقصان تو را عيب خويش بشمارد.
سوم: اگر به رياست و ثروت و پست و مقامي رسيد، اين پست و پول، رفتار او را نسبت به تو عوض نکند.
چهارم: اگر قدرت و توانگري دارد، از آنچه دارد نسبت به تو دريغ و مضايقه نکند.
پنجم: (که جامع همه آنهاست) اينکه تو را در گرفتاري ها، رها نکند و تنها نگذارد.
جلوه دوستي کامل و راستين، در موّدت قلبي، حفظ حرمت ها، مراعات حقوق، ياري در هنگام نياز و مساعدت در
وقت گرفتاري است و بدون اينها ادعاي دوستي پذيرفته نيست.
امام علي(ع) ميفرمايد: «مردم، جز با امتحان و آزمايش شناخته نميشوند. پس همسر و فرزندانت را در حال غيبت و
نبودنت امتحان کن، و دوستت را در مصيبت و گرفتاري، و خويشاوندان خود را هنگام نيازمندي و تهيدستي ... «وَ
صَديقَکَ في مُصيبَتِکَ»
دوست بي عيب؟!
واقعگرايي در همه مسايل، پسنديده است، از جمله در دوستيابي و دوستگزيني.
بعضي ها چنان آرماني فکر ميکنند که از واقعيت هاي ملموس و عيني فاصله ميگيرند
و در عالم خيال و ذهن، سير ميکنند. «دوستِ بيعيب» از اين گونه آرمان هاي دستنيافتني است.
البته بايد کوشيد تا حد امکان و توان، در دوستي ها سراغ افرادي رفت
که که نقطهضعف کمتري داشته باشند و اگر بيعيب باشند، چه بهتر.
ولي ... آيا انسان بيعيب (غير از معصومين) ميتوان يافت؟
هر کس در موردي ممکن است نقصان و نقطهضعفي داشته باشد.
حضرت علي(ع) در اين خصوص چنين مي فرمايد:
«مَنْ لم يُواخِ الاّ مَنْ لا عَيْبَ فيهِ قَلَّ صديقُهُ؛
کسي که بخواهد جز با افراد بيعيب دوستي و برادري نکند، دوستانش کم خواهند شد.»
نکات ديگر ...
در باب دوستي، گوهرهاي فراواني در گنجينههاي حديثي ما نهفته است.
در اينجا فهرستي از نکات ديگر که در آيين دوستي بايد به کار بست
، ميآوريم که برگرفته از احاديث اين موضوع است:
- از هر چيز، تازهاش را انتخاب کن و از دوست، قديمياش را.
- از نشانههاي بزرگواري انسان، حفظ دوستان قديمي است.
- بهترين دوستان، آنانند که در نصيحت و خيرخواهي، سازشکاري و مصانعه نميکنند،
عيبهايتان را به شما ميگويند، در کارهاي اخروي کمک کار شمايند، شما را از گناهان باز
ميدارند، و از لغزشهاي شما چشم ميپوشند.
- دوست خود را خيلي عتاب و سرزنش نکنيد که «کينه» ميآورد.
- بدترين دوستان، آنانند که دوستي آنان، شما را به تکلف و رنج و زحمت بيندازد.
- دوست واقعي کسي است که عيب دوست خود را در نهان به خودش بگويد، نه در آشکارا
و نزد ديگران.
- هرگاه با کسي دوست شديد، از نامش، نام پدرش، نام قبيله و شهر و ديارش بپرسيد، که
اين گونه کسب شناخت ها نشانه صدق در دوستي است.
- هرگاه به دوستي علاقه و محبت داشتيد، آن را ابراز کنيد و به او بگوييد، که موجب افزايش
محبت و علاقهمندي ميشود.
- آنچه از دوست ميرسد تحمل کنيد، تحمل و بردباري، عيب ها را ميپوشاند.
- خداوند، تداوم دوستي ها را دوست ميدارد. پس بر دوستي هاي خود، استمرار بخشيد.
- با کساني که صرفا از روي طمع يا ترس يا تمايلات يا براي خوردن و نوشيدن با شما
دوست ميشوند، دوستي نکنيد. در پي يافتن دوستانِ باتقوا باشيد!
- محبت و دوستي خود را بيجا و بيمورد صرف نکنيد، که اين گونه دوستيها در معرض
گسستن است.
در پايان با حديث جالبي از اميرالمؤمنين(ع) قرار ميدهيم که ما را به مراعاتِ حقوق دوستان
و برادران ديني فرا ميخواند و از زير پا گذاشتن حقوق آنان به بهانه دوستي و خودماني بودن، نهي ميکند.
اميرالمومنين حضرت علي(ع) ميفرمايد: «حق برادر ديني خود را با اتکّاءِ به رابطهاي که
ميان تو و او است، ضايع مکن، چرا که هرگز، کسي که حقش را ضايع و تباه کردهاي، برادر
تو نيست «لا تُضيعَنَّ حَقَّ اَخيک اِتکّالاً عَلي ما بَيْنَکَ وَ بَيْنَهُ، فانّه لَيْسَ لَکَ بِاَخٍ مَنْ اَضَعْتَ
حَقَّهُ»
اگر اندكی دقت كنید، متوجه خواهید شد كه شما آگاهانه و یا ناخود آگاه به دنبال دوست
هستید. اما آیا تا كنون فكر كرده اید كه دوستی چیست و دوستی حقیقی كدام است؟ از
آنجا كه انسان موجودی اجتماعی است، صرف نظر از اینكه در چه جامعه ای زندگی
می كند طبعاً به دنبال یافتن یاران و دوستان و همراهانی برای خود است . البته چون این
گزینش در میان اقوام و ملل مختلف، شكل های متنوعی پیدا می كند و با انگیزه های
گوناگون یا بر اساس احساسات متفاوت عقلانی، عاطفی و غیر از آن به وجود می آید ،
تعاریف مختلفی نیز از این واژه ارائه شده است. گروهی دوستی را صرفاً به معنای "
معاشرت" دانسته اند. گروهی دیگربراین باورند كه دوستی عبارت است از یك نوع ارتباط
خاص كه درمقاطع مختلف و یا در زمانی خاص، میان افراد پیدا می شود. برخی دیگر نیز
معتقدند كه دوستی یك نوع قرار داد اخلاقی است
كه با انگیزه های خاص دنیوی و اخروی بین افراد به وجود می آید.
دوستی یعنی چه ؟
محبت، علاقه، ارتباط روحی، حسن معاشرت و گفتگو میان دو فرد و یا بین افراد جامعه با
ملاك صحیح و انگیزه های الهی ، به طوری كه دوستان بر اساس آن بتوانند نیازهای فردی و
اجتماعی و احتیاجات دنیوی و اخروی خود را تأمین كنند.
دوستی حقیقی
این نوع از دوستی مخصوص اولیاء و مؤمنان واقعی است كه تمام ارادت و انس و محبت
خود را نسبت به خداوند تبارك و تعالی و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام صرف
نموده اند. آری اینان نخبگان عالم و كسانی هستند كه از غیر دوست رسته ، و به دوست
پیوسته اند و آنچنان لذت این دوستی را چشیده اند كه حاضر نیستند دنیا و آنچه در آن است
را با لحظه ای انس و محبت و مناجات با خدای تعالی عوض كنند. زیرا آنها خود مصداق
واقعی این آیه هستند:
" والّذینَ آمَنوُا أَشَدُّ حُبًّا لِلّه)" سوره بقره آیه 165)
آنان كه ایمان دارند بیشترین محبت و عشقشان به خداست.
دوستی مجازی
برپایه آنچه تا بدین جا درتعریف دوستی گفته شد روشن می شود كه هرعلاقه و محبتی
كه انسان به غیرازخداوند تبارك دارد، دوستی مجازی است. حال اگر این دوستی برخاسته
از خواهش های نفسانی و شر و فساد باشد ، رهزن آدمی است و انسان را به منجلاب
فساد می كشد و اصولاً چنین دوستی هایی ناپایدار خواهد بود.
اما اگر این دوستی، دارای معیار صحیح بوده
و از انگیزه الهی و فطرت انسانی نشأت گرفته باشد،
ضمن آنكه پایدار می ماند، سرانجام انسان را به سعادت رهنمون خواهد شد.
بی شك یك مسلمان كه با نگاه دینی، روش زندگی خود را ترسیم می كند و تمام مراحل و
ابعاد آن را حركت به سوی كمال می داند؛ درانتخاب دوست- كه سهم عظیمی درسعادت
وشقاوت دارد ونقش مهمی در زندگی بایفا می كند- دقت كامل را به عمل می آورد و
دوستانی را جهت معاشرت و زندگی برمی گزیند كه در این مسیر یار و مددكار او باشند. در
این صورت است كه این نوع دوستی و محبت مجازی، به بستر و واسطه ای برای رسیدن
به آن حقیقت مطلق تبدیل می شود.

دو غزل
در وصف نماز
غزل بانگ نماز
استادرحیم دیندار متخلص به: کامران
ما را به جهان خرمی از بانگ نماز است
با خالق دین زانکه مرا راز و نیاز است
گر عارف حقی و اگر عالم و عابد
خوشنودی حق از تو ز آواز نماز است
مغلوب تو شیطان شود و نفس و هوس ها
اعجاز نماز است و بسی قصه دراز است
محبوب خلایق شوی و مؤنس خالق
آغوش خدا وقت نماز است که باز است
خواهی که شود مأ من تو روضه رضوان
بشتاب به مسجد که پر از سوز و گداز است
دانی که به از نغمه داوود(ع) دلا چیست؟
آن بانگ نماز است که بس روح نواز است
در روز قیامت که ترازوی حق آید
تکیه به نماز است و همه عشوه و ناز است
اوصاف نماز
خیمه زن ای دل مشتاق به گلزار نماز
تا ببینی به یقین جلوه اسرار نماز
روزمحشرکه بودخلق همه در تب و تاب
اهل قرآن همه شادند به بازار نماز
خیمه در روضه قرآن زند آن مومن حق
که بود در همه دم عاشق دیدار نماز
ازنمازت سپری ای دل مشتاق بساز
زانکه اشرار گریزند ز پیکار نماز
این حدیث است ز پیغمبردین ختم رسل
نور چشم است مرا جلوه رخسار نماز
نشود برده ابلیس هر آن مومن پاک
که شود از دل و جان عاشق بسیار نماز
زانکه فرموده خداوند به قرآن کریم
یار حق باش و بزن خیمه به گلزار نماز
همدم زشتی و ناپاکی و ابلیس مباش
پاک گردد گنهت در ره هموار نماز
که ترازوی خداوند در آن روز شمار
شافع اهل ولا باشد کردار نماز
صوت قرآن و نماز است مددکار بشر
زان که قرآن خدا باشد معمار نماز
عمل نیک و دل پاک و وجودی پر نور
بهر مومن به جهان باشد آثار نماز
غزل سبز سرودیم ز اوصاف نماز
دل عشّاق شود شاد ز اشعار نماز

خنجر بیداد
استاد رحیم کامران شاعر قرن ما
مــــا زاده غمیــــم و گرفتـــار محنتیـــم
تــرک دیار کرده و در دام غربتیـــــم
برگ و فا ز گلشـــن دوران نچیده ایـــــم
از خلق دل بریده و در کنج خلوتیـــم
در کوچه های درد درین سال های سرد
کس با خبر نشد که از این قوم و ملتیم
اندر جهان ببین که چسان ظلم می شود
گویند شرق و غرب که ما اهل قدرتیم
بر مسنــــد مراد خسان تکیه کرده انــــد
ما پایمال چکمــــه بیداد و خفتیـــــم
از ظلم کیســه پر شـــود و از ریــا فزون
ما سر و های بی بـــر آزاد امتیم
لبــهای ما ز خنجر بیــــداد پاره شـــد
گویــا از آن نه ایم و گرفتــار لکنتیــــم
گویم به رمز و راز نگاه ا بن حدیث را
آهسته خود به خوان که اسیران ظلمتیم
ریزند بمب و موشک و صد ظلم کین ولی
گویند در حقوق بشر یار ملّتیم
بیداد دیو سیرت ما را به کینه کشت
ما کشتــگان فتنه این پست فطرتیـــم
کامران شرح قصه ما را به کس مگو
چون زیر بار محنت و بیـــداد و ذلتیــــم
گفته بودی غزلی
گو به هوای
دل من
استاد دیندار(کامران)
گفته بودی غزلی گو به هوای دل من
من چه گویم ز تو ای ماه من و نوگل
دل تو مخزن عیش است و سرایت همه سبز
دل من کوره داغ است و حزین محفل من
خشت شعرم همه درد است وبنایش غم دل
از زبان تو چه گویم که نئی همدل من
هستم از جمع پریشان و ز غم زاده شدم
بوی غم خیزد صد قرن دگر از گل من
محفلت باغ بهار است و پر از بوته گل
شد زمستان غم و درد ز غم منزل من
نچشیدی غم هجران ندیدی غم دل
کی خبر دار دلت می شود از مشکل من
می زنی گام تو در ساحلی از عیش و صفا
شده گرداب غم و درد ولی ساحل من
گفت کامران برایت غزلی از دل زار
گفته بودی غزلی گو به هوای دل من

ياهو
منظومه بلند آذربایجان
استاد رحیم دیندار (کامران)
((سن آذربایجانیم سان))
گه رک بیلسین بوگون ائللر منیم بیر نلزلی یاریم وار
منیم غم گؤنده غم خواریم چمنده گؤلعذاریم وار
أسنده قاره یئل کؤنلیم تاپار باغرونده آرامش
دئم بیلسین جاهان سن تک منیم چشم خومارم وار
یوخمدور قورخو غم لردن گله قوی غمده غم اوسته
منیم بو فانی دونیاده سنین تک غم گساریم وار
خزان گوی ایله سین جولان یاشیل یاپراقلاریم سولسون
نه قورخوم واردی عالمده سنین تک نوبهاریم وار
دوداقون اگر ئوپسم یئتر دردیم ده درمانه
ئوزون آیدی لبون غنچه بوجور نازلی نگاریم وار
بو شوکتده بو عززتده اولامماز نازلی بیر دلبر
یاریمدی آذربایجان بوجور شانلی دیاریم وار
وطن گر اولسا بیر پیکر اونا باش سان اونا جان
سن آذربایجانیم سان سنین تک تاجداریم وار
د یل آچسا سسلر ایرانیم کی سنسیز آذربایجان
یؤخومدور هئچ زادیم امما سن اولسون هر نه واریم وار
وطن تیترتمییه دوشمز چکه عالم اگر لشگر
کی سن تک آخیرایراندا بؤیوک بیرقلعه داریم وار
شجاعتده سنی توصیف ائدممز عارف و عامی
دئیم قوی بیلسین ائلرده منیم عالی تباریم وار
سنی أود سسلیر ائللر دئیللر معدن أود سان
نه خوفیم واردی ظلمتدن کینور آشکاریم وار
دئیم سردار مللی دن کی ستارخان دئیر ائللر
ائدیب مشروطه نی بر پا بؤجوربیر تک سواریم وار
سنیس ستارخانون شهرت تاپیب باقرخانون عززت
بئله سردار وسالاردان جاهاندا جان نثاریم وار
قیام ائدی سنین یولدا وطنده ایلدی غوغا
خیابانی تکین سئوله جاهاندا جان نثاریم وار
دئیم سردار بابک دن دلاور آذری دیلدن
سپر ائدی جانین جانا بؤجور دشمن شکاریم وار
نبی دن قوی دئیم ائدی ستملن جنگ أون بش ائیل
هاوار چک دی دئدی ظالم سنیله کارزاریم وار
آرازدان قوی دئیم گؤرجک کؤنول قان آغلیار سئولر
صمد اولدی سارا گئدی بو غمدن دل فکارم وار
ساوالان دا اوجا داغلار وئریب لر باش باشا داغلار
قؤجاقینده بؤداغلارین بؤیوک بیر لاله زاریم وار
سهندین چشمه سی جوشقان آخار سئللر ائدر طوفان
اولار ئولکمده بیر دریا بو سئللر دن سولاریم وار
عاشیقلرین ناقیللاری أوسازلاردان نواخوانی
ده بئردی روح انسانی جاهاندا یادگاریم وار
عاشیق عبدلعلی دن یا ثریادن علی عسگردن
جاهانه موسقیده چوخ منیم عزز و وقاریم وار
وجودیم اولسا هریاندا سنی سسلر بو عالمده
اگر کفر اولماسا بو سوز سنین تک کردگاریم وار
قلم سئولر نجور یازسین سنون عرفان وشعرونن
قلم هردم دئیر سندن منیم دار و نداریم وار
نظامیدن دئیم سئوزلر و یا خاقانی شا عر دن
کی حسّان عجم اولدی بؤیوک بیر یادگاریم وار
ظهیرون واردی قطرانون همام تک دوزلی بیر شاعر
فضولی تک ادیبون واردی واحد تک هزارم وار
أوزه دریای صائبده نجور بو ناتوان کؤنلوم
أشیق قوی اوحدی سالسین بو دریاده کناریم وار
آدی پرویندی عالمده اولوب اولگو نصیحت ده
وطن جسمینده جانینده بؤجور بیر شاه داماریم وار
بؤگون عرفان دنیزینده گه زه قوی شمس تبریزی
مریدی مولوی اولموش أونون تک پیشکاریم وار
نه تنها شمس أوچور گؤیده گزیر دریالر أوستونده
مقدس اردبیلی دن کرامت بی شماریم وار
اوشاقی ساخلیب گؤیده بوگون حممال تبریزی
زیارتگه اولوب قبری بوجور زیبا مزاریم وار
شهادت تاپدی باغرونده نسیمی تک بؤیوک عارف
اونی درک ائدمه دی زاهد أوگوندن آه وزاریم وار
سنین گولشنده بیر قمری أوخور حیدر بابا سسلیر
دئنن بیلسین جاهان اهلی بویئرده شهریاریم وار
اگر دونیا اولا گولشن نیازیم یوخ اوگولزاره
سنین تک یئدی اقلیمده بهشت استواریم وار
سنین بیر ذره تپراغون ده یر مین گنج قارونه
نه لازیم دور منه گوهر کی دُرر شاهواریم وار
ممالک هربیری تک تک امیر اولسا بو عالمده
سنین تک ملک ایراندا امیر نامداریم وار
قمارعشقیده مجنون أوتوزدی ئوز وجودینده
أوتوز سین قوی کؤنول جانی دئیم منده قماریم وار
گؤرچین احساسون واردی دوزممزسن بیزیم درده
بیزه قصد ائدسه دوشمنلر نه قورخوم شه سواریم وار
اگرسن اولماسون جانیم نه لازیم دور بو عالمده
سنیلن زنده دور جانیم سنیلن روزگازیم وار
ادممز مدح اغیاری سنی گوی ایده کامران
کی بیر آزاده شاعیردی جاهاندا افتخاریم وار

استاد رحیم دیندار (کامران)
مژده دیدار
آمد بهار و مژده دیدار می دهد
بر ما خبر ز وصل تو دلدار می دهد
ما راغرض ز سیرچمن بوی وصل توست
تسکین مرا نه باغ و نه کهسار می دهد
با توخوشت است سیروتماشای بوستان
بی تو بهار غم به من زار می دهد
هستم حواری تو و عیسی دل تویی
فیضت خبر ز عالم اسرار می دهد
اما نه ، یوسفی تو و یعقوب توست دل
هجرت عذاب بر من غمخوار می دهد
قلب رئوف و خسته ما را گداخت عشق
کابوس هجر تو به من آزار می دهد
گویند در دیار پری زادگان مهی است
درمان برای عاشق بیمار می دهد
ای دل شکسته خاطر و شوریده سر مباش
سینای عشق مرهم و تیمار می دهد
درمان کند به درد کهنسال عاشقان
پیمانه ای که حیدر کرار می دهد
گفتی چگونه این همه ساز غزل کنی
نخلت به ما بگو که چسان بار می دهد؟
جبریل عشق در شب هجران پر ملال
نظّاره کن که وحی به دیندار می دهد

قصر آرزو
استاد رحیم دیندار(کامران)
یک جهانی پر ز رویا ساختم
زندگانی را من آخر باختم
خانه سبزی که بود آمال من
واژگون شد سوی غمها تاختم
بوی غم خیزد دگر از شعر من
خویش را در بحر غم انداختم
شد بهار من خزان ای آسمان
زان به توصیف غمان پرداختم
مرغ عشقم زانکه با منقار خویش
از برایت آشیانی ساختم
همچو موری شد حقوقم پایمال
قدر خود را از ازل نشناختم
قصر آمالم نگون شد ای دریغ
لاجرم طرحی نوین انداختم
قوم جفا
اثر: استاد دیندار(کامران
پس از مرگم مگو دشمن تورا کشت
نگاه نفرت آمیزت مرا کشت
به قول دشمنان بر گشتی از ما
مرا این شیوه ات ای بی وفاکشت
بگریید عاشقان بر حال زارم
مرا دشمن نه آن زلف دوتا کشت
وفا از دوستان هرگز ندیدم
مرا ای آسمان جور و جفا کشت
نمی دانند قدر چون منی را
دلا بی مهری یاران مرا کشت
ریا ورزند و تهمت می زنندم
مرا دیو و دد مردم نما کشت
به هر کس دل سپردم دشمنم شد
مسلمانان مرا این عقده ها کشت
زدند آخر به من زخم زبان ها
مرا این حرف های ناروا کشت
چو سروم خم نکردم نزد دونان
مرا آزاده مردی ای دلا کشت
خریدارم نگردیدند این قوم
نگارینا مرا قوم شما کشت
پس از مرگم بگو با آشنایان
که کامران مرا اهل ریا کشت

17:06:29
یاهو
عقلی بوراخدیم
چاتدیم کاما یار اولکسینه من گذر ائدیم
میهمان یار اولدیم گئجه می من سحر ائدیم
یار اولکسینه چاتماز اول فردوس برینده
آخیر او گوزل اولکیه ای جان گذر ائدیم
میخانیه وصلینده یارن عقیل بوراخدوم
مستانه چکیب نعره جاهانی خبر ائدیم
بو وصله قضا و قدرین چاتمادی زوری
همت ائلیب دفعی قضا و قدر ائدیم
قوی تیر بلا یاغسادا یاغسین بو دیاره
عزمه گوزلیم بو سفره پر خطر ائدیم
خوفیم داها یوخ پیک عجل گل سه ده گلسین
اوز قصه می من اهل جهانه سمر ائدیم
سن تک گوزلین وصلینه ال چاتماغا خاطیر
دونیانی گزیب عالمی زیر و زبر ائدیم
قوی خال سیاهونن اوپیم زائرم ای گول
اولدم حاجی کوینده اول خالی حجر ائدیم
زنجیره چکیب لر منی مجنون تکین آمما
رویاده گلیب سن کیمی یاره نظر ائدیم
آسان منه بو وصل گلیب اولمادی میسور
آیینه تکین کونلیمی غمدن کدر ائدیم
دون میشد ی قانا گوزلرمین یاشی غمونده
قان ایچره یانیب کونلیمی بحر خزر ائدیم
کامران او قدر شعر و غزل سئوله دون آخیر
خلق ایچره گلیب شعریمی شیرین شکر ائدیم
بوجور جیران اولار؟ اولماز
سنین تک داغداچؤللرده گوزل جیران اولار؟اولماز
منیم تک کوی عشقون ده پریشان جان اولار؟اولماز
دوداقون غنچه دور آمما پارلدور قرمزی زرتک
نه من تنها دئیورعالم بوجورجیران اولار؟اولماز
گولن ده غنچه ی لعلون قالورحسرت ده گولشنلر
سنین تک غنچه گولشنده گؤزل خندان اولار؟اولماز
مارال جیران سنی گورجک گزممزلر بوداغلاری
گؤزلیکده سنه اوخشار مه کنعان اولار؟ اولماز
سنه قوربان اولاجانیم وجودیم دفتریم دیوان
منیم تک اهل بوعالم سنه قوربان اولار؟اولماز
اگرگلسون قوجاقیمه ایشق سالسون بوایوانه
گلیب شاهلار کاخی همتابوایوانه اولار؟اولماز
مریض عشقوم جانابودرده بوسه درمان دور
دوداقوندن سورا بیرزاد منه درمان اولار؟اولماز
منیم ماه منیریم سن بهاریمسان، نگاریمسان
سنه همتا بو عالمده مه تابان اولار؟اولماز
اوزاق گزمه اوزاقلیقدا اولار آتشفشان کؤنلویم
سهندین آتش آفشانی بوجورسوزان اولار؟اولماز
گؤرچین لر غمی فریاد ائدیلر بزمه عشقیمده
منیم تک بیرنفرغمدن بوجورپژمان اولار؟اولماز
فراقوندن شکایت وار دئیردی بی نوا کؤنلوم
بیزه بو بیوفا دلبر گلر مهمان اولار؟ اولماز
نیه بس گلمه دون ای گول سویوق ایللرده امداده
دومان اولدی طوفان قوپدی بئله دستان اولار؟اولماز
دئردی سائلم کؤنلوم نیگاریم شاهه خوبان دور
گدایه شاهه ظالمدن دئیون احسان اولار؟اولماز
منیم کامران اشعاریم آلار الهام جاناننان
جهانه شعریده ای گول بوجور دیوان اولار؟اولماز

دو غزل استاد رحیم دیندار(کامران
تصویر ایام
زندگی تصویری از آمال نافرجام ماست
عاشقی آغاز فصل زردو صعب و جانگزاست
خانه سبزی که می جویند در عالم بسی
در نگاه عاشقان و ذکر مردان خداست
آن شقایق را که می گویند باشد داغدار
در جهان تصویری از دل های زار و بی ریاست
نقطه کوری که می گویند باشد درجهان
شمه ای از بازی این چرخ بی مهر و صفاست
نیست احساس کبوتر در دل بی مایگان
چون دل دنیا پرستان خالی از مهر و وفاست
کینه در آیین ما صاحبدلان یابد زوال
تشنه گان زور و زر را لیک کینه رهنماست
می توان در برگ گل تصویر کرد ایام را
زانکه همچون عمر گل ایام ما اندر فناست
مردمان خوش نشین درخوان عیش ما خوشند
سهم ما صاحبدلان از خوان این دنیا بلاست
این ریاکاران ز عشرت خانه آذین کرده اند
وین سرای خالی ما هم پر از رنج و عناست
بیت بیت شعر تو کامران تعبیر وفاست
شاعری دراین زمانه داستانی غم فزاست
باده جام نگاه
استاد رحیم دیندار(کامران) باده جام نگاه
گرچه بی باغ وجودت دلم اندر قفس است
عاشق دل شده را یاد تو ایدوست بس است
گفته ای در نفس باز پسین است وصال
چهره بنمای که تعجیل مرا آن نفس است
از شراب نگهت مست کن ای دوست مرا
باده جام نگاه تو مرا داد رس است
وعده دادی به یکی بوسه دلم شاد کنی
مرحمت کن که مرا وعده بوست هوس است
من در آیینه عشق تو بقا یافته ام
آنکه دم می زند از خویش ندانم چه کس است
بس که صد نقش مرادم شده در دیده پر آب
دیده گانم ز فراق تو چو رود ارس است
گفته بودی طبقی گل ببر از گلشن من
کی به گلزار تو ای دوست مر ا دسترس است
ا ندر آیینه عشقم به نگر قامت خویش
که ترا رخت تن از آه دلم ملتبس است
شعرمن گلبن جان پرور آن جنگل توست
بگذر از صحبت دونان که همه خار وخس است
بوی یکرنگی ازین قوم ندیده است کسی
خیل نا پاک ریا طالب حرص و هوس است
دفترشعرتوکامران شدآیینه دهر
درکویرخفقان شعرتوفریادرس است

استاد رحیم دیندار(کامران)
لولاک
ناله هایم اثری در دل ا فلاک نکرد
کیست زین قصه پردرد بسر خاک نکرد
رفت بی ما به گلستان و نکرد از ما یاد
نگهش با دگران بود که لولاک نکرد
عارش آمد که شود همدم شوریده سران
شادمان بود که یاد از دل صد چاک نکرد
بیخودم کرد و ندانم که ره خانه کجاست
آنچه او کرد به من دخترک تاک نکرد
چشم دریایی او دیده پر خسته ما
خانه درد مرا هیچ طربناک نکرد
دوستان قصه خود را به که اظهار کنم
گوهری بود که یاد از خس و خاشاک نکرد
گریه بر حال من زار کند ابر بهار
نه شگفت اینهمه را خصم گر ادراک نکرد
هر دم از دیده کامران چکد اشک فراق
چون تو کس قلب مرا اینهمه غمناک نکرد

دو شعر بسیار معروف در توصیف
اولین و بزرگترین
اختر تابناک آسمان جهان اسلام امام علی(ع)
علی ای همای رحمت.......
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علي گرفته باشد سر چشمه ي بقا را
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو اي گداي مسکين در خانه ي علي زن
که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهداي کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان
چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت
چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم
که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را:
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي
به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»
ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا
ای دل زهمه بهتر با مهر علی سازیم
جان در ره این مقصود مردانه در اندازیم
باشیم گدای او بر جمله سر افرازیم
در حلقه مستانش با نغمه هم آوازیم
هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم
از دفتر عشق او حرفی به ولا خواندیم
دیدیم جمالش را لا حول و لا خواندیم
زین آیت رحمت ما الا الله و لا خواندیم
توحید سرایانیم گوینده ی این رازیم
هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم
تسبیح و نماز و صوم مر مردم مسجد را
دیر و حرم و کعبه هم زائر و قاصد را
جنات و قصور و حور مر عابد و زاهد را
با مهر و مه رویش با حور نپردازیم
هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم
ما را سر کویش از کون و مکان خوشتر
دیدار مه رویش از هر دو جهان خوشتر
زنده شده از بویش هم از دل و جان خوشتر
خود از رخ این معنی ما پرده براندازیم
هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم
ما خاک نشینان را منگر تو حقیر و پست
با یاد خدا شستیم از جمله ی هستی دست
از جام هوالباقی گشتیم خراب و مست
از فرط نشاط و عشق چون مرغ بپروازیم
هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم
هر چند فقیرانیم فجر همه شاهانیم
در مملکت امکان شاهنشه و سلطانیم
در پیرو ی مولا ما گوش بفرمانیم
گر بنده یزدانیم لیک از همه ممتازیم
هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم
ای ساقی جانانه می ده دو سه پیمانه
تا باز کشیم از دل ما نعره ی مستانه
ای مطرب فرزانه زان دلبر یکدانه
بر خوان دو سه افسانه تا با تو بیاغازیم
هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم
ذکر دل ما بنده دان ناد علی باشد
طاعت که بود مقصود آن یاد علی باشد
هستی که به بود آمد از داد علی باشد
ما کفر نمی گوئیم افسانه نمی سازیم
هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم

قصّه های
شام غم
عمریست بی تابت شدم خواهم که بیتابت کنم
با قصه های شام غم ای دوست در خوابت کنم
خمخانه ای دارم در این ویران سرای خویشتن
خواهم که امشب ای صنم مست از می نابت کنم
درشام تار و درد و غم بی ماه و بی اختر شدم
خواهم که اندر شام غم ماه جهان تابت کنم
بنگر چه غوغا کرده ای در قاب دل جا کرده ای
گر چه دل از ما کنده ای باید که زر قابت کنم
تو آن بهار خرّمی پائیز محنت زا منم
سیماب گشتم از غمت خواهم که سیمابت کنم
در آسمان چشم من بارد همیشه ابر غم
گر پا نهی بر بزم من ازگریه غرقابت کنم
در کوچه های درد و غم با ما شوی گر هم قدم
در سمان بی دلان ای دوست مهتابت کنم
شمع شبستانم توئی ، هم سرو بستانم توئی
در باغ سبز دوستی چون غنچه شادابت کنم
مژگان چون مضراب تو ننواخت تار وصل را
باید اینک شکوه من از جور مضرابت کنم
هر چند سبز و خرمی تشنه است باغ وصل تو
از اشک شوق ودرد وغم خواهم که سیرابت کنم
ابروی تو محراب من ،چشم تو منزلگاه من
خواهم که امشب سجده من در کنج محرابت کنم
من طایری آزاده ام ، در دام غم افتاده ام
صد شکوه از ظلم تو و از جور احبابت کنم
باز ای قلم از سرکشی خواهی به هر جا سر کشی
زیبد که اندر خیل حق من شمع شبتابت کنم
کامران از پژمردن یک غنچه نالان می شوی
باید به ملک دیگری زین ملک پرتابت کنم
صاحب دل وصاحب نظران
زین خلایق نشود گر خر و نا اهل کسی
قیمت خر به زر و سیم زند طعنه بسی
گر شوی کور و کر ولال نه صعب است ولی
مشکلت جاهلی است و خری و بوالهوسی
عده ای اهل خریّت شده و کان وفا
قوم دیگر ز منیّت شده مانند خسی
روبه و گرگ و خر اینک به مراد است مدام
شده شیران زمان نیز اسیر قفسی
سهم صاحب دل وصاحب نظران خون دل است
باید افکند به عالم نگه باز پسی
دگر از مردم نا اهل جهان گشته خراب
خون دل می خورم از مردم نا اهل بسی
ای که از جام می و کبر و منیّت تو خوشی
کی به داد من و این مردم نا شاد رسی
منصب عالی و عشرت به سفیه ارزانی
ما نداریم بدان منصب و زر دسترسی
خانه عیش جهان در خور این بولهوسان
ما که صا حب نظرانیم نداریم هوسی
شده اشعار تو کامران دژ شعر و ادب
کی تواند به پرد بر دژ عرفان مگسی

اشعار شاد و طنز استاد کریمی
شعرهای طنز کریمی مراغه ای
سراسر شاد و خنده
ساغلیغیمدا منی یاد ائت اخوی
قیش چیخدی گزر کوچه نی بو تازه جوانلار
(زشت وزیبا)
بیزیم اوغلان
و
مریض
خیر اولا من شیطانی گوردوم گئجه
قارقا بیر گون ائدیردی گلشنی سئیر
آنا دیلیم گوزلدی
رمضان گلدی
سرعین
ریاست میزی
منه یار اولمادی دنیا بئله دنیانی.....
منه يار اولدي بو دونيا، سنه نه
و...

صبرتاکی مهدیا محشر نمایان شد بیا
چون تنور قلبها از غم فروزان شد بیا
عدل با بیداد درجنگ وستیز اندرجهان
مام عالم زین جفا آخر هراسان شد بیا
با حضور سبز تو گلها دمد اندر جهان
لشگر ظلم خزان اینک به جولان شد بیا
گر بیایی در سر کویت شود جانها فدا
روز وصل عاشقان چون شام هجران شد بیا
اشک اندر دیدگان برفی ما یخ زند
اینچنین مشتاق تو در هجر گریان شد بیا
با ظهورت می رسد از ره بهار عدل هم
نو بهار عدل بی روی تو پنهان شد بیا
تکسوار عدل و آزادی کنون بنمای رخ
زانکه ظلمت درجهان برما چو غضبان شدبیا
گر بیای می دمد گلهای آمال همه
غنچه های باغ با یاد تو خندان شد بیا
سالک کوی تو از فیض تو شد چون راهبر
شمع جان عاشقان خورشیدرخشان شد بیا
باغبان جان و دلها تا بکی دوری ز ما
درگلستان جهان زین صبر طوفان شد بیا
در شب مولود تو ای تکسوار عاشقان
حضرت ختم رسل اینک دعا خوان شد بیا
نیمه شعبان بؤد جشن بزرگ عاشقان
ورد خوان کامران تو در ماه شعبان شد بیا

دل تنگ
بر بوم دل تنگ خودم آه كشیدم
در فكر تو بودم كه رخ ماه كشیدم
در حسرت دیدار تو ای ماه مجسم
رنگی به تماشا زدم و آه کشیدم
پاكی تو را وقت تجسم به نگاهی
با اشك وضو كردم آنگاه كشیدم
بااین نگرانی كه تو چشمی نخوری باز
چشمان قشنگ تو به اكراه كشیدم
لبهای تو را می كشم و می چشم انگار
ای وای از آن لب كه به این راه كشیدم
تا اینكه خدا یار و نگهدار تو باشد
بر سینه ی تو نقشی از الله كشیدم
برایت مینویسم
تا بی نهایت
تا نگاهی گم شود
در چشمهایت
*
برایت مینویسم
با طعم رسیدن
با هوایی که در آن
شوق پریدن
*
برایت مینویسم
با زلال اشکهایم
شاید آن وقت بدانی
قدر نوشته هایم
برایت می نویسم بهترینم
بدانی تا که من عاشق ترینم
فرستنده:
محمد جان :مدیریت محترم
سایت
ܓ✿ قط♥ـره قط♥ـره زندگی ܓ✿
ازشعرهای ارسالی و
باز دیدتان متشکریم

بوس و کنار
آمد به وجد دلبر و غم در حصار شد
مطرب بخوان که موسم بوس و کنار شد
هر جا که بنگری همه شادند و شادمان
امّا عروس درد مرا پرده دار شد
مجنون را اگر شب غم تیره شد چه باک
روز سفید من ز غمت شام تار شد
ای وای از آن سپیده دم تلخ و جانگزا
ای وای از آن دمی که دلم سوگوار شد
رفتی تو از کنار من ای نو بهار من
چون لاله قلب زار منت داغدار شد
خورشید می دمید و ز بوی فراق تو
مرغ دلم چو قمری شیدا خمار شد
دانی که بیرخت به گلستان چسان شدم
چشمان پر ملال منت اشکبار شد
از بس که ژاله می چکد از نرگس ترم
گلزار دیده ام ز غمت لاله زار شد
گفتم به کوهسار غمم را عیان کنم
گریان به حال زرد دلم کوهسار شد
بغض فلک گرفت چو فریاد من شنید
ماتم سرا زحال دلم روزگار شد
بسیار قصه از غم هجران شنیده ام
اما غم فراق تو چون چوب دار شد
آتشکده دل است و زمستان نگاه من
چون دیده های برفیم آتش حصار شد
ازمدعی دگر چه شکایت کنم که چون
دردا طناب دار دلم زلف یار شد
ای باغبان چگونه کنم ترک گلستان
از عشق نو گلی دل من بی قرار شد
کوچه خیال من آن ماه وش گذشت
چندان گریستم که دل از غصه زار شد
شاه است و تاج داردبرسر ولی چه سود
از خون خیل غم زدگان تاج دار شد
کامران اگر چه کند دل از روزگار دون
در ملک شعر خیمه زد و نامدار شد
